جهان، چون عصر عاشوراست
شاعر: علی محمد مودب
۱۷ خرداد ۱۳۹۱ |
۱۸۴۱ |
۱
سبو افتاد، او افتاد، ما ماندیم و واماندیم
روان شد خون او بر ریگ صحرا؛ رفت؛ جا ماندیم
فرو رفتیم تا گردن به سودای سرابی دور
به بوی گندم ری، در تنور کربلا ماندیم
رها بر نیزه ی تن هایمان، بیهوده پوسیدیم
به مرگی این چنین از کاروان نیزه ها ماندیم
سبو او بود، سقّا بود، دستی شعله ور بر موج
گلی ناپخته و بی دست و پا ما، زیر پا ماندیم
گلویش را بریدند و بیابان محشر از ما بود
که خارانی سمج در دیدگان مرتضی ماندیم
جهان، چون عصر عاشوراست، او پربسته، ما هستیم
دریغا دیده ای روشن که وابیند کجا ماندیم