تو...حس نکرده ای انبوه بی پناهی را

شاعر: پروانه نجاتی

17 خرداد 1391 | 1858 | 1
تو...حس نکرده ای انبوه بی پناهی را
غروب و پرسه زدن بر سر دو راهی را

شیوع یک تب فرسایشی که می فشرد
گلوی نازک احساس بی گناهی را

و خواستن...نتوانستن...ای دل غافل
چگونه می شکند تنگ و هم ماهی را

کنار پنجره یک انتظار می میرد
که بشکند هیجان زیاده خواهی را

غرور لک زده ی دختری که پاره کند
ورق ورق همه تقویم روسیاهی را

تو حس نکرده ای و حس نمی کنی شاید
غروب بی کسی، اندوه بی پناهی را

پروانه نجاتی

  • متولد:
  • محل تولد: بهبهان
  • کارشناس ادبیات انگلیسی
امتیاز دهید:
Article Rating | امتیاز: 5 با 3 رای


نظرات

نرجس
10 خرداد 1399 02:20 ق.ظ
خداوند مشت و پناهتون