از پانزده بهار فقط رنج برده بود
شاعر: پروانه نجاتی
۱۸ خرداد ۱۳۹۱ |
۱۷۱۹ |
۰
دیروز هم کلاسی من قرص خورده بود
از پانزده بهار فقط رنج برده بود
ده سال پیش تر پدرش در شبی سیاه
در زیر چرخ وحشی تقدیر مرده بود
یک سال بعد مادرش از فقر و بی کسی
او را به دست عمه ی پیرش سپرده بود
می خواست زندگی کند این هم گناه نیست
رنج گرسنگی جگرش را فشرده بود
چشمان هم کلاسی من رنگ آب بود
با رنگ و روی سبزه، کمی تلخ چرده بود
این روزها دگر به کلاس اعتنا نداشت
تهدیدهای مدرسه شلاقِ گرده بود
کنج کتاب و دفتر خود «قلب» می کشید
هر زنگ سی هزار دل خون شمرده بود
یک هفته پیش گفت غرورش شکسته است
زیرا «ابوذر»ش به کسی دل سپرده بود
بر جای او نشسته کنون دختری سفید
از دفتر کلاس ولی خط نخورده بود!