به کجا چنین شتابان؟

شاعر: محمدرضا شفیعی کدکنی

۱۶ تیر ۱۳۹۱ | ۴۴۶۱۵۹ | ۲۱۹
«به کجا چنین شتابان؟»
گَوَن از نسیم پرسید
«دلِ من گرفته زینجا
هوس سفر نداری
ز غبار این بیابان؟»
«همه آرزویم، اما
چه کنم که بسته پایم...»
«به کجا چنین شتابان؟»
«به هر آن کجا که باشد به جز این سرا سرایم»
«سفرت به خیر! اما، تو و دوستی، خدا را
چو ازین کویرِ وحشت به سلامتی گذشتی
به شکوفه ها به باران
برسان سلامِ ما را»


بهترین اشعار نو محمدرضا شفیعی کدکنی

محمدرضا شفیعی کدکنی

  • متولد:
  • محل تولد: کدکن روستایی بین نیشابور و تربت حیدریه
امتیاز دهید:
Article Rating | امتیاز: 3.99 با 3836 رای


نظرات

علی
۰۸ آبان ۱۴۰۴ ۰۸:۴۲ ق.ظ
همه اسیر این بدن و این سیاره خاکی هستیم. آرزو داریم که به اوون جایگاه قبلی خود برگردیم ولی حیف که اسیر ارزوها و وابستگی های این کره خاکی هستیم.

عبداله
۰۹ مهر ۱۴۰۴ ۱۱:۵۹ ب.ظ
دهه ها پیش...درمنطقه جنگی فاو...دوستی داشتم...مهندسی می‌خواند واعجوبه علمی بود وخیلی پراحساس...یک غروب بسیار دلتنگ کننده ودریک فضای واقعا تکرارنشدنی...بابدن خسته وفکرخسته تر....ایشان ناگهان..گون ازنسیم پرسید..را...بسیارزیبا خواند...پس ازآن حالت هردویمان عوض شد...این یک خاطره زیبا ...ازآقای کدکنی...برایم مانده...الان ۶۶ ساله ام...ووقتی دلتگ میشوم...آنرا زمزمه میکنم...بله دل ماهم گرفته بود...وخواسته امان...رساندن سلام به شکوفه ها وباران بود...ویادیاران شهیدمان...آن نسیم های ماندگار

نسرین علی میرزایی
۲۲ مرداد ۱۴۰۴ ۰۴:۰۸ ب.ظ
اما من اینکه رفتم سراغ این متن اومدم نماز بخونم الان چون تو فکر سفره آقا امام حسن مجتبی هستم هی گفتم زودتر نمازم بخونم حالا ورزش نکنم حالا هیچ کار دیگه نکنم الان برم زودتر به این مدعوین زنگ بزنم شتاب شتاب شتاب شتاب بعد گفتم افوض امری الی الله چی شد؟ بعد تو نماز به این فکر افتادم همه اینا همه ماجراها و برنامه‌ها برای رشد منه نه
پس به کجا چنین شتابان


روژان
۱۶ تیر ۱۴۰۴ ۰۸:۱۱ ب.ظ
این شعر واقعا عالی بود 😘😘😘

آشفته
۲۱ خرداد ۱۴۰۴ ۰۷:۰۰ ق.ظ
من از کوچکی این شعر رو دوست داشتم و میخوندم اما حالا به مفاهیم عمیق شعر توجه خاصی دارم و ریز ریز بیت ها رو گویا در این سن پنجاه و سه سالگی تجربه کردم
به کجا چنیننی شتابان ؟
گون از نسیم پرسید
تا اینجا خیلی راحت میفهمی مطلب رو
اما زیبایی شعر اینجاست که دیگه استاد بیان مطلب نسیم رو در بیت بعدی میاره به این مضمون
دل من گرفته اینجا هوس سفر نداری؟
و حالا تا آخر شعر که میخوانی ، با نسیم و خیالات جاودانه شاعر این شعر پر از معنی و مفهوم را به پایان میرسانی

داریوش
۱۷ خرداد ۱۴۰۴ ۰۱:۲۸ ب.ظ
کاش یکی این شعر را سطر به سطر برام معنی میکرد .معنی کلی را بلدم .ولی وقتی شعر را میخونم انگار باید نسیم از گون می پرسیده
زگون نسیم پرسید .هوس سفر نداری ز غبار این بیابان ؟
گفت همه آرزویم اما چه کنم که بسته پایم

Nini
۱۶ خرداد ۱۴۰۴ ۰۷:۵۶ ب.ظ
کوتاه و تاثیر گذار و خاطره

مردم
۲۴ اردیبهشت ۱۴۰۴ ۰۳:۰۹ ب.ظ
برخی ملت ها کارماشون در سفره. اینها البته اصلا سفر نیست، فقط دریافت کارما است، می روند که دریافتش کنند😂😂 خبرش به همه ی گون ها رسیده😂

hamidrezafire
۰۷ اردیبهشت ۱۴۰۴ ۱۲:۰۴ ب.ظ
من برای دوستم این شعر رو فرستادم حالش خیلی بد بود ما رو برد به خاطرات مدرسه وقدیم

حسن
۱۹ فروردین ۱۴۰۴ ۰۴:۳۲ ب.ظ
این شعر یکی از شاهکارترین شعرهای استاد محمدرضا شفیعی کدکنی است فکر می‌کنم تمام ايران با این شعر زندگی می‌کند

اسماعیل رحمانی
۱۰ اسفند ۱۴۰۳ ۰۴:۵۸ ب.ظ
تنها پسرم سال هاست با من قهره ومن آ ن گونم

مبينا
۲۸ بهمن ۱۴۰۳ ۱۲:۰۴ ب.ظ
هر وقت اين شعر رو ميخونم بي اختيار اشك ميريزم چون حس ميكنم عين اون گون هستم و پاهام بسته هست. دلم ميخواد عين نسيم سفر كنم ز غبار اين بيابان كه دلم عجيب گرفته اما چه كنم كه بسته پايم.دلم براي قهقه هاي قديمم تنگ شده.خيلي دلتنگم. دلم براي خودم تنگ شده.براي مبيناي واقعي.

عسل جمشیدی
۲۱ دی ۱۴۰۳ ۰۸:۱۲ ب.ظ
من ۲۰ سال است این شعر را می خوانم و هنوز هم هر بار می خوانم برایم تازگی دارد و این شعر از نوع همان الهاماتی است که به شاعر هدیه داده می شود

محمدباقر تجلی
۰۹ دی ۱۴۰۳ ۰۹:۱۴ ق.ظ
درود بر ایران و ایرانی
چندی پیش دایی عزیزم رو از دست دادیم، شخصیتی جذاب داشت و دوست داشتنی، اما...
پسر دایی ام قسمت پایانی این شعر رو برای سنگ قبر پدرش انتخاب کرده که به نظرم بهترین و زیباترین شعری بود که می شد بر سنگ مزار دایی ام نوشت...!
" چو از این کویر وحشت به سلامتی گذشتی به شکوفه ها، به باران، برسان سلام ما را"
روح تمام آسمانی شدگان شاد...!

سجاد
۱۸ آبان ۱۴۰۳ ۱۲:۲۲ ق.ظ
با سلام
هزاران درود و دست مریزاد بر استاد کدکنی بزرگوار .

و درود بر شما روشن رایان و اندیشمندان .

گون ،گیاهی خار دار با ساقه بزرگ و ریشه های قوی و طولانی در خاک و کوهستان
نماد انسانی است که به هر دلیلی پای بست خانه و وطنش است .
نسیم: باد ملایم
نماد پیک و نامه رسان و همچنین انسان خوش نشین
غبار و گرد و خاک : یعنی ناملایمات و سختی ها
بیابان : سرزمین فراموش شده یا تحریم شده

و یک نکته اینکه :
تو و دوستی ، خدا را.
یعنی تورا به خدا سوگند می‌دهم ، هر جا رفتی به یاد دوستی بین من و خودت باش و مرا فراموش نکن .

و در آخر میگه همون‌طور که شکوفه ها و باران چندیست اینجا را ترک کرده اند و مرا فراموش کرده اند
تو هم مثل اونها آرام آرام داری می روی ، تو را خدا مرا و دوستی که بین ما بوده را فراموش نکن و سلام مرا به آن دوستان بی وفا هم برسان.
(یعنی این سرزمین بدون من، بدون تو ، بدون ما ساخته نمی شود ، و هر چه بیشتر به فکر رفتن باشیم اوضاع خراب تر می شود.

سپاس از توجه دوستان


ناهید رشیدی
۲۹ مهر ۱۴۰۳ ۰۵:۳۳ ب.ظ
من این شعر را در نوجوانی از حفظ بودم و مدتی بود اون را از یاد برده بودم ولی امروز در سن ۵۳ سالگی دوباره یادش کردم و بیشتر ابیاتش را در خاطرم داشتم ،فوق العاده زیبا و با احساس و عمیقه

علی
۲۲ مهر ۱۴۰۳ ۰۲:۵۰ ب.ظ
گون همان انسان سخت کوش و با اصالت یک سرزمینه که می ماند و آباد میکند،
گون گیاهی بسیار مقاوم و مفیده

احمدکشمیر
۱۱ شهریور ۱۴۰۳ ۰۹:۵۰ ب.ظ
بااین شعر زندگی میکنم درکوهستان البرز مرکزی روستای کاوه ده درمیان گون وکتیرا وباریجه...

محمود
۱۰ شهریور ۱۴۰۳ ۰۶:۵۳ ق.ظ
این شعر زیبا من را یاد بچه گیهام میاره که سه ماه تابستان توبیابان یا درحال درو کردن بودیم با داداشه یا بره چرانی واقعا با جان ودل حس میکنم این سخنان دلنشین استاد را هیچ کتابی و متنی این چنین زیبا نمیتوانست این موضوع را به این قشنگی به تصویر بکشد واقعا دست مریزاد براین استعداد خدایی قدرش رابدان استاد عزیز

قندیل
۲۴ مرداد ۱۴۰۳ ۰۲:۱۷ ب.ظ
قطعا من آخرین نظرنمی نویسم ،به هرحال برداشتها ازاین شعر دردایره افکار متفاوت است ،اما من حسش میکنم انگار درمیان آن گفتگو هستم ،گاهی انسان هرچقدر ریشه درخاک داشته باشد بازهم شرایط روزگاررابه کامش سخت می نماید وچون چاره ای جز تحمل ندارد ،اینجاست امید همیشه برای عبورازموانع ومشکلات میتواند نویدبخش باشد

یحیی
۰۸ مرداد ۱۴۰۳ ۱۰:۵۸ ب.ظ
نسیم شدم دوستان
گون نباشید

شیرین صادقی
۰۹ تیر ۱۴۰۳ ۰۴:۳۶ ب.ظ
شعر ماندگار استاد ،فوق العاده است.

هادی
۰۳ تیر ۱۴۰۳ ۰۲:۴۵ ب.ظ
درود
بعد از سی سال هر وقت این شعر رو میخونم باز هم حال عجیبی بهم دست میده و از هم می پاشم انگار گم میشم دمش گرم استاد . شعر نیست الهامه

جهان ایرنپور
۲۳ خرداد ۱۴۰۳ ۱۲:۵۵ ق.ظ
شاید کدکنی فرار یک انسان را از دست ستم و ستمگری به شعر کشیده، یک مهاجر، و گَوَن انسان دیگری است که بهر دلیلی توان هجرت و "فرار" را ندارد.....شاید، خودش را میگوید و شاید من و شما را.

سحرا
۲۱ خرداد ۱۴۰۳ ۰۷:۳۹ ب.ظ
به عنوان یه کدکنی باید بگم که کدکن الان یه شهره ....
.............
صحرا هم با صاده

امیر المهدی
۱۳ خرداد ۱۴۰۳ ۱۰:۵۹ ب.ظ
بسیار شعر زیبا ست وناثیر گذار
تشبیه هات عجیب گون یعنی انسان
و نسیم بعنی عمروروزگار بی وفا که چقدر عمر انسان سریع میگزرد........

سپیده
۰۹ خرداد ۱۴۰۳ ۰۹:۲۲ ق.ظ
این شعر منشا دگرگونی من در سن نوجوانی بوده ولی آلان که شعر را می خوانم به گونه ایی متفاوت برداشت می کنم. جسارت کرده و خدمت بزرگواران عرض میکنم:
دو سه سال و ماه بگذشت
گون از ریشه جدا شد
و چنان گوی غلطان
راهی دیار ما شد
شادیش ز حد برون شد ...
کم کم ک ز جور دوران خفقان و مرگ و عصیان
ز هوس گشت پشیمان
آرزو کرد بیابان.

حمید کیا
۰۶ خرداد ۱۴۰۳ ۱۰:۱۳ ب.ظ
باعرض سلام وادب
سروده های شاعران معاصر
در زمان سرودن ودقت در اوضاع
سیاسی است که دل کندن از متلقات دنیوی و رسیدن به بهشت
که در جبهه ها نبرد بین حق و باطل بود و شهادت رسیدن به شکوفه و باران
و در کتاب فارسی دبیرستان نیز به همین منظور گنجانیده شده
ثانیا شعر اونقدر متین و بادرایت سروده شده که جوابگوی تمام ایده ها و افکار است
ثالثا برگرفته از اشعار وفایی است با تغییرات
متشکرم البته نظر همگان را محترم شمرده و ارج مینهم و خاک پای عزیزان هستم

م.م
۳۰ اردیبهشت ۱۴۰۳ ۰۸:۱۷ ب.ظ
این شعر روی قبر یکی از بستگان ما هست و اولین بار که خوندمش حس کردم چه غم عجیبی توی این شعر هست ... واقعا غیر قابل وصفه

....
۰۹ اردیبهشت ۱۴۰۳ ۱۰:۵۵ ب.ظ
واقعا زیبا بود من را به رویا می‌برد واقعا از استاد تشکر میکنم احسنت

فهیمه
۰۹ اردیبهشت ۱۴۰۳ ۰۸:۲۴ ق.ظ
سلام با مطالعه نظر دوستان این ذهنیت در مورد این شعر در من شکل گرفت که گونی که پاهایش در این بیابان است و جای دیگری را ندیده چطور از شکوفه ها و باران حرف می زند و چطور می داند نسیم نماد بهار است. ممکن است این بیابان زمانی پرطراوت بوده و مدتی است به این حال افتاده و وزش الان نسیم یاداور آن روزها برای گون است. ممکنه این مجاورت گون با "نسیم"، حال بهار را در او القاء کرده باشه. ممکنه گون نماد موجودی دور افتاده از حیات حقیقی باشه که اوج شکوفه ها و باران را فهمیده بوده و الان هر چیزی که حسی از آنجا دارد او را تکان می دهد و خواهش را در او شعله ور می کند. اگر آخری درست باشد مانده ام دعا کنم که با این تکانها یک زمانی ریشه اش از خاک جدا بشود یا نشود؟ ممنون از نظرات دوستان و شعر عمیق استاد که نمیدانم تفسیری از شعرشون داشته اند یا نه.

ریحانه
۲۳ فروردین ۱۴۰۳ ۱۲:۳۸ ب.ظ
واقعا خییلی زیبا ست
من عاشق این شعرم ❤❤💋

احمدوطن دوست
۱۰ فروردین ۱۴۰۳ ۰۲:۲۹ ب.ظ
چرا بااین‌ ده بار این شعر رو خوندم بازم دوباره رفتم از اول خوندم😍چقدر به دلم نشست این شعر‌.به شکوفه ها به باران برسان سلام مارا صددرصد در وصف بهشته

رضا
۰۳ فروردین ۱۴۰۳ ۱۲:۱۱ ب.ظ
نمیدانم اون بیت را چرا اینجوری میخام بخونم چو ازاین کویر وحشت بگذشتی به سلامت به شکوفه ها به باران برسان سلام ما را

آماج
۱۱ اسفند ۱۴۰۲ ۰۶:۳۶ ق.ظ
بنظر من آنجا که میگوید هوس سفر نداری و اشاره میکند در این گرد و غبار بنظرم ظلم و استبداد را میگوید ، چون علت ایجاد گرد و غبار همین نسیم و باد است ، میخواهد بگوئید برو جای دیگر ،یعنی اگر تو نباشی ما اسیر این گرد و غبار نمی شویم چون در هر صورت گرد و غبار باعث کاهش عمر ، عرم فرصت برای فکر کردن ، به عبارتی انرژی گون یا هر گیاهی را میگیرد، هرچند به نسیم با زبان خیلی نرم میگوید،در هر صورت این شعر استاد از این جهت با ارزش است هرکس که میخواند بر اساس اندیشه و زندگی خودش برداشتی دارد،

سمین
۰۷ اسفند ۱۴۰۲ ۰۷:۳۹ ب.ظ
منظور از به شکوفه ها به باران بهشت است ..کسی که سلام به او باید برسد دکتر شریعتی است

سلیمان
۲۷ دی ۱۴۰۲ ۱۱:۰۵ ب.ظ
عالی، بی نظیر، سر شار از پیام، کوتاه، مفید، مختصر، خدا این استاد گرانمایه 120 سال عمر دهاد. سایه اش رابر سر ما نگهدارد.

عباس ذبیحی
۱۴ آبان ۱۴۰۲ ۱۱:۰۰ ب.ظ
دروصف استاد بزرگ ونابغه دوران در زمینه ادبیات فارسی همین بس .صبر بسیار بباید تا مادر گیتی چو تو فرزند بزاید .

محمد حسن
۱۴ آبان ۱۴۰۲ ۰۸:۳۴ ب.ظ
واقعا زیباست این شعر و آدم دگرگون میشه.

مراغه ای
۲۷ مهر ۱۴۰۲ ۱۱:۲۶ ق.ظ
این شعر حس غریبی به آدم میده.
فکر می کنم لحن "به کجا چنین شتابان؟" دوم، یک علامت تعجب هم باید داشته باشد. یعنی نسیم با تعجب به گون میگه شتاب من سؤال کردن دارد؟ باید رفت.

سوری
۳۱ مرداد ۱۴۰۲ ۱۱:۵۶ ق.ظ
این شعر کاملا اشاره داره به حس رهایی در وجود تمام انسان ها هست در کل کره ی زمین،،،ولی وابستگی به دنیا مانع شده،خب دلیل اینکه هرکس با خوندنش متغیر می شه همین حس مشترک هست

آوا حیدرنیا
۰۱ مرداد ۱۴۰۲ ۱۰:۰۰ ق.ظ
من آنقدر عاشق این شعر بودم که در سن ۷سالگی این شعر به کمک پدرم حفظ کردم




عادل تبری
۱۶ تیر ۱۴۰۲ ۰۵:۳۹ ب.ظ
شعر زیبای استاد کدکنی دیالوگ غم انگیزی بین گون و نسیم است. که بخشی از زبان گون و بخشی از زبان نسیم سروده شده.
سیوال گون:
به کجا چنین شتابان؟
گون از نسیم پرسید.
پاسخ نسیم به گون بدون اینه سیوال گون را جواب دهد خود سیوال میکند:
هوس سفر نداری
زغبار این بیابان؟
پاسخ گون:
همه آرزویم آما
چه کنم که بسته پایم.
تکرار دوباره سیوال گون:
به کجا چنین شتابان؟
پاسخ نسیم:
به هر آن کجا که باشد به جز این سرای سرایم.(یا بجز این سرای ماتم)
آخرین خواسته گون از نسیم وقتی پاسخ صریح از سیوالش نمیگیرد:
سفرت بخیر آما، تو و دوستی ، خدارا
چو از این کویر وحشت به سلامتی گذشتی.
به شکوفه ها به باران
برسان سلام مارا

این قسمت که استحصال گون را در غربت و اسیری در بیابان بی پایانا بازگو میکند. و همچنین نومیدی از رهایی از اسارت که به نسیم میگه اگر به سلامت از این کویر وحشت گذشتی(با شک و تردید بیان میکند چون بعید میداند گذر از این کویر وحشت امکان پذیر باشد) قسمت میدم به دوستی و خدا. سلام مرا به شکوفه ها به باران برسان.
که شکوفه نشان امید به زندگی و باران نشان آبادانی و آزادیست.

ان قسمت اول به کجا چنین شتابان هم خیلی زیباست. چون شتابی در نسیم نیست و ارامترین حالت باد است ولی برای گون که سالها اسیر بی حرکت در بیابان است شتابان بنظر میاد و در ثانی نمیخواهد این دیدار لطیف را زود از دست بدهد و بنظرش شتابان میاد‌. مثل دیدار عشاق که ساعتها زود سپری میشود.

Khe
۰۸ تیر ۱۴۰۲ ۱۲:۱۸ ب.ظ
علت ماندگاری اشعارشاعران بزرگ ،بی زمانی است ،درهرزمانی ودرهرمکانی دربین همه انسانها ،تازگی خودراحفظ میکنند.بیابان غبارگرفته همان وطن ویران شده طی قرون واعصار است ورسیدن به آزادی، درهمه زمانها آرزوی دیرینه ایرانیان بوده ،شکوفه ها وباران سمبل آزادی ونعمت و شادابی است که همیشه درذهن وجان ایرانیان حک شده‌است ودرتمام ناریخ، این محنت سرا شوق رسیدن به آن راداشته است.....

مرضیه
۲۱ خرداد ۱۴۰۲ ۰۵:۳۳ ق.ظ
مثل سفرانسان از کودکی تا پیری و رفتن پیش خداست

احمد اعرفی
۰۹ خرداد ۱۴۰۲ ۱۱:۲۵ ق.ظ
کسایی که عزیزی دارن که از کشور مهاجرت کرده، خوب این شعرو درک می کنن.

لاله
۲۵ اردیبهشت ۱۴۰۲ ۰۶:۳۳ ب.ظ
غم غربت ،،، غربت از هر چیزی ، بسیار زیبا و روان

شخصی
۱۱ اردیبهشت ۱۴۰۲ ۰۸:۱۷ ب.ظ
نتیجه این شعر چی میشه منظورش چیه
واسه مدرسه میخوام؟!

احمد
۱۸ فروردین ۱۴۰۲ ۰۶:۴۴ ق.ظ
این شعر با وجود کوتاه بودنش یه فضا و حس و حال وسیع اندازه یک فیلم بلند داره

محمد علی
۱۱ فروردین ۱۴۰۲ ۰۲:۴۳ ب.ظ
یاد خاطرات گذشته افتادم
دلتنگ شدم

زنبق
۱۹ اسفند ۱۴۰۱ ۱۰:۴۱ ب.ظ
سخن چون از دل اید دلبر اید

عاطفه
۲۷ بهمن ۱۴۰۱ ۰۱:۱۱ ق.ظ
درود بر استاد شفیعی کدکنی , این شعرشون اشک آدم رو در میاره ...
خداوند حافظ و پناهِ همه ی شاعرانِ گرانقدر و گرانمایه و واقع نگرِ سرزمینم باد ...

امید
۲۴ بهمن ۱۴۰۱ ۱۲:۳۹ ق.ظ
نام سرچشمه حیوان چه بری با دهنش؟
سخن قند، مگو با لب شکر شکنش
گر زند با دهنش پسته ز بی مغزی لاف
هر که بیند شکند با لب و دندان دهنش
ای صبا، گوی ز من غنچه تر دامن را
چیست آن غنچه که پنهان شده در پیرهنش؟
دوش جستم ز دهانش خبر آب حیات
گفت، باید طلبید از لب شیرین منش
گر شود در غم تو چهره عاشق کاهی
باز گلگون کند از خون دل خویشتنش
زلف کج طبع تو هندوی بلاانگیز است
چشم سرمست تو ترکی ست که یغماست فنش
روز و شب وصف رخ خوب تو گوید خسرو
تا چه طوطی ست که از آینه باشد سخنش

جواد
۲۱ بهمن ۱۴۰۱ ۱۲:۱۳ ق.ظ
خطاب به مرتضا جان
نسیم به گون میگه
دل من گرفته زین جا، هوس سفر نداری؟
نه گون به نسیم میگه
گویا شعر رو اشتباه متوجه شده اید.
ارادتمند

مرتضا
۱۲ بهمن ۱۴۰۱ ۱۰:۱۵ ب.ظ
سلام.خدمت دوستی که فرمودند شعر دارای تضاد هستش .
گون از نسیم داره سوال میکنه که یک لحظه به ایست(به کجا چنین شتابان ) . برای یک گون گیر کرده در خاک سرعت نسیم خیلی بالاست و الا نسیم آرامترین حالت وزن باد است . دل من گرفته از اینجا . هوس سفر نداری ؟ منظورش اینه که قصد نداری به جای وزیدن در این بیابان پر از غبار و خشک و بی آب و علف به جایی دیگر سفر کنی؟ بعد میگه من خودم که آرزوم اینه از اینجا برم . هرکجا به جز این بیابان ولی چه کنم که ریشه در این خاک دارم و پاهام بسته است . بعد دوباره صداش میزنه نسیم رو که وایسا و نرو و قسمش میده به دوستیش با خداوند که اگر روزگاری از این بیابان رفتی سلام من رو به شکوفه ها و باران برسان . علیرغم اینکه خیلی ها شعر رو لطیف و عاشقانه میدونن این شعر سراسر غم و اندوهه . خیلی وحشتناکه جایی گیر کنی خالی از آب و سبزه و شکوفه و باران .

علی
۰۷ بهمن ۱۴۰۱ ۰۹:۰۷ ق.ظ
یادش بخیر این شعر رو سال ۷۶ که اول دبیرستان بودم معلم ادبیاتمون واسمون خوند
hasaniali3753@gmail.com

صمدداوطلب
۲۲ دی ۱۴۰۱ ۰۹:۴۷ ق.ظ
به شکوفه ها،به باران،به بچه های قوچان برسان سلام ما را...

علی معصومی
۱۳ دی ۱۴۰۱ ۰۲:۴۲ ب.ظ
دلم گرفته
♤♤♤
عالی◇◇◇

محمد حسین
۰۵ دی ۱۴۰۱ ۰۲:۳۱ ب.ظ
آهنگ شعر خیلی عالی هست ولی در مفهوم آن به نظر تضادی بوجود آمده است.مثل به کجا چنین شتابان و هوس سفر نداری که معنی این میدهد که ساکن هست و حال و هوس سفر ندارد.
شاید من خوب نمیفهمم.

کیان
۲۱ آذر ۱۴۰۱ ۰۳:۳۶ ق.ظ
عالی


داریوش واشقانی فراهانی
۲۱ آذر ۱۴۰۱ ۱۲:۵۵ ق.ظ
با درود فراوان خدمت یاران
سر تعظیم فرود می آورم در برابر این همه لطافت و شکوه و عظمت و زیبایی و جلال

مسعود
۲۷ مهر ۱۴۰۱ ۰۳:۵۲ ق.ظ
چقدر لطیف! چقدر در اوج! روان و لطیف و مَوّاج مثل خودِ نسیم، درود بر استاد عزیز، عمرش دراز باد!

آرش
۲۲ مهر ۱۴۰۱ ۰۷:۱۲ ق.ظ
گذر کردی اگر از این بیابان
سلامم را رسان لطفا به باران
بنفشه هم اگر دیدی چه بهتر
نشد دریا،سحر،سارا،صنوبر

پری
۱۹ مهر ۱۴۰۱ ۱۲:۰۱ ب.ظ
میگذریم، بالاخره از این کویر وحشت میگذریم و خود استاد به شکوفه ها و باران سلام می کنند.

مهدی
۱۵ مهر ۱۴۰۱ ۰۶:۲۹ ب.ظ
به شکوفه ها به باران
به نسیم و نغمه ی سته بان
برسان سلام ما را

مصطفی
۱۲ مهر ۱۴۰۱ ۰۱:۱۹ ق.ظ
ز کجا چنین شتابان به اروپا میرویم به گرانی‌ها بر خوردیم مسول از نخبه پرسید چرا اروپا حالا. هوس اروپا زده به سرمان اونجا خانه ماشین عالیست

مانی
۲۱ تیر ۱۴۰۱ ۰۸:۳۲ ب.ظ
شهربسیار زیباییست اما یک غلط دارد و آن هوس سفر نداری باید باشدتو سر سفر نداری

جعفر
۲۸ خرداد ۱۴۰۱ ۱۰:۴۷ ق.ظ
سفرت به خیر! اما، تو و دوستی، خدا را
چو ازین کویرِ وحشت به سلامتی گذشتی
به شکوفه ها به باران
برسان سلامِ ما را

آرش
۲۷ خرداد ۱۴۰۱ ۱۲:۰۴ ب.ظ
ریشه گون نماد وابستگی دنیوی وروزمرگی همه ماست
ونسیم نمادر هایی وپرگشودن
برای رفتن بایستی زنجیرهای وابستگی راازپاگشودتاطعم پروازراچشید...

مجید
۲۱ اردیبهشت ۱۴۰۱ ۰۹:۲۰ ب.ظ
با احترام به جناب کدکنی اینگونه نیز میتوان گفت؛
به شکوفه‌ها به باران، به بنفشه‌ها به ساران، به اقاقیا وُ یاران.... برسان سلام مارا

زینب حبیبی
۱۲ اردیبهشت ۱۴۰۱ ۱۲:۳۴ ب.ظ
این شعر را برای اولین بار د زمان دانشجویی ،سفر به مناطق جنگی روی تیتر صفحه اول یک مجله خوانم ،هربار می خوانم مرابه شلمچه و هویزه میبرد،یادش به خیر

ایران بانو
۱۰ اردیبهشت ۱۴۰۱ ۱۰:۰۹ ب.ظ
این شعر فوق العاده زیبا من به یاد مرحوم پدرم میندازه عاشق این شعرم💜❤💜

علیرضا
۰۵ اردیبهشت ۱۴۰۱ ۰۷:۱۶ ب.ظ
زیبا همچو بوی بهار

معصو
۰۱ اردیبهشت ۱۴۰۱ ۱۲:۲۳ ق.ظ
عالی

علیرضا تربت
۲۷ فروردین ۱۴۰۱ ۰۷:۵۸ ق.ظ
این شعر غیر از معنی عرفانیش، شرح حال کسانی ست که در غربت و دور از شهر خودشون زندگی میکنن و همیشه دلتنگ ولایت خود هستن ولی به دلایلی نمیتونن برگردن و مثل گون پاهایشان بسته است

جمشید نوری
۰۲ فروردین ۱۴۰۱ ۰۴:۲۴ ب.ظ
سخن کز دل برآید لاجرم بردل نشیند

جمشید نوری
۰۲ فروردین ۱۴۰۱ ۰۴:۲۱ ب.ظ
سخن کز دل برآید لاجرم بردل نشیند

علیشاهی
۱۵ بهمن ۱۴۰۰ ۰۳:۱۷ ق.ظ
2022/02/02
22:22
به شکوفه ها به باران
برسان سلام ما را
🌹🌹🌹

موسی علیشاهی
۱۵ بهمن ۱۴۰۰ ۰۳:۱۳ ق.ظ
به شکوفه ها به باران
به همه بچه های آبیک
برسان سلام ما را 🌹🌹🌹
2022/02/02
22:22

حسین
۱۳ بهمن ۱۴۰۰ ۱۱:۵۵ ب.ظ
ممنون،من متن رو کپی کردم،شعر زیبایی

جلال رازپوش
۲۰ دی ۱۴۰۰ ۱۲:۰۵ ب.ظ
دوستان من کیف میکنم هربار که این ابیات را تلاوت میکنم
خداوند عمر با عزت به استاد بدهد

زینب فردوسی
۱۸ دی ۱۴۰۰ ۰۱:۵۲ ب.ظ
هر بار میخونم بی اختیار اشکم جاری میشه

احمد فتاح پور اذر
۰۷ دی ۱۴۰۰ ۱۰:۵۹ ب.ظ
واقعا شعر زیبایی هست روزی یکبار میخونمش

فرید
۰۴ دی ۱۴۰۰ ۱۰:۱۲ ب.ظ
بسیار شعر زیبا وپربار یست وخیلی لذت میبرم وقتی میخونم همواره دوست دارم باخودم زمزمه ش کنم

بی‌نام
۰۱ دی ۱۴۰۰ ۱۲:۰۷ ق.ظ
زیباست زیبا تر از زیبا
این شعر واقعاً خیلی حس خوبی میده به من و من از کودکی علاقه بسیار زیادی دارم به این شعر دارم🥺♥️🌿

یُسرا
۳۰ آذر ۱۴۰۰ ۰۹:۴۹ ب.ظ
زیباست زیبا تر از زیبا
با خواندن این شعر هر بار ی حس عجیبی وجودم رو فرا میگیره خیلی قشنگه🥺♥️
من از بچگی عاشق این شعر بودم و هستم🙃🌱🦋

زهرا
۱۴ آذر ۱۴۰۰ ۰۲:۰۰ ب.ظ
زیبا بود خیلی قشنگه ❤

حسین
۰۲ آذر ۱۴۰۰ ۰۸:۰۴ ب.ظ
یادش به خیر
من رو برد به دوران دانشجویی،اولین ترم درس فارسی عمومی،سال ۷۴ ..
یاد شبهایی که در تنهایی خوابگاه این شعر زیبا رو با خودم زمزمه میکردم و زمزمه و زمزمه .....

مصطفى عامرى
۲۳ آبان ۱۴۰۰ ۰۵:۱۳ ق.ظ
بينظير عالى، درود به استاد جناب كدكنى

حاج رضا آبادان
۰۳ مهر ۱۴۰۰ ۱۰:۴۵ ب.ظ
💛💜💖👏👏👏🌾🌾🌾🌿🌿🌿🍃🍃🍃⚘⚘⚘🌴🌴🌴🌻🌻🌻🌻🌻🌻🌻🌻🌻

امیررضا
۲۲ شهریور ۱۴۰۰ ۰۸:۴۹ ب.ظ
احسنت شعر بسیار نفیسیه به دلم نشست هرچقدر میخونی بازم سیر نمیشی

وهاب
۱۰ شهریور ۱۴۰۰ ۰۸:۴۶ ق.ظ
به شکوفه ها به باران برسان سلام ما را...

نداعابدی
۲۵ مرداد ۱۴۰۰ ۰۸:۴۸ ب.ظ
هروقت این شعر رو میشنوم یاذ مادرم میافتم بچه که بودم برام زمزمه میکرد این شعر رو .

مینا
۲۸ تیر ۱۴۰۰ ۰۲:۴۰ ب.ظ
به کجا چنین شتابان.......؟
حال و روز ماست تو این زمونه

مینا
۲۸ تیر ۱۴۰۰ ۰۲:۳۹ ب.ظ
به کجا چنین شتابان.......؟
حال و روز ماست تو این زمونه

عارف
۰۵ تیر ۱۴۰۰ ۰۷:۵۹ ب.ظ
به شکوفه ها به باران برسان سلام ما را...💔💔💔 بی نهایت زیبا

عارف
۰۵ تیر ۱۴۰۰ ۰۷:۵۸ ب.ظ
به شکوفه ها به باران برسان سلام ما را...💔💔💔 بی نهایت زیبا

Dana
۳۱ خرداد ۱۴۰۰ ۰۹:۴۹ ق.ظ
همه آرزویم اما......
بسیار زیبا

کریم
۲۷ خرداد ۱۴۰۰ ۰۵:۱۲ ب.ظ
کاش بودی و جان هارا تراوت ميدادی

محسن
۲۷ خرداد ۱۴۰۰ ۰۴:۱۲ ب.ظ
همه آرزویم اما
چه کنم که بسته پایم

احسنت

رئوف
۰۲ خرداد ۱۴۰۰ ۱۰:۰۷ ب.ظ
همچین هم تعریفی نیست

سحر
۱۹ اردیبهشت ۱۴۰۰ ۱۲:۱۲ ب.ظ
بسیار بسیار عالی بود واقعا ممنونم از تون دست تون درد نکنه 🤩😘👏👏👏

💟پرنسس کوچولو💟
۳۱ فروردین ۱۴۰۰ ۰۲:۰۳ ب.ظ
من دهه هشتادیم خیلی شعرش نوستالژیه😍

م ح م م د
۲۷ فروردین ۱۴۰۰ ۱۱:۱۶ ب.ظ
هر موقع دلم میگیره و ظلمت وجودم رو میگیره ناخودآگاه این شعر به یادم میوفته.

سلناز
۲۴ فروردین ۱۴۰۰ ۰۵:۲۴ ب.ظ
خواستم یه چیز بگم



خوشحالم که از دیارتم




مجتبی
۲۵ اسفند ۱۳۹۹ ۰۸:۵۰ ق.ظ
شعری بی نظیر و پر از انگیزه که حبیب خدا به زیبایی هرچه تمام به نثر روان سرود

حمید
۲۲ اسفند ۱۳۹۹ ۰۴:۴۶ ق.ظ
یادنه چهارده سالم بود و فقیر و بی پول بودم و این شعر شفیعی کدکنی رو خوندم ...زغبار این بیابان هوس سفر نداری؟ و این خودش انگیزه تغییر و تحول رو در من ایحاد کرد که بفکر مهاجرت از ایران بیفتم...چندین سال بعد انرو عملی کردم و الان خدارو شکر میکنم

علی افشون
۲۵ بهمن ۱۳۹۹ ۱۱:۳۵ ق.ظ
بنام خالق یکتا. واقعا یک اثر کم نظیر و دلنشین است‌‌تقریبا تمام شعرهای نیمایی این وژگی را دارند که مربوط به همه ی زمان ها میشوند و هیچوقت تکراری و خسته کننده نیستند‌.

زهرا
۱۹ بهمن ۱۳۹۹ ۰۸:۱۲ ب.ظ
شعر بسیار بسیار عالیست. خیلی حس خوبی به آدم میده . کاش ادامه داشت .

Amin
۱۸ بهمن ۱۳۹۹ ۱۰:۳۵ ق.ظ
هر وقت این شعر رو میشنوم و میخونم و تکرارش میکنم میفهمم این دنیا فقط محل گذره و نباید با دلخوشیهای الکی پابند این دنیا باشیم و به خاطرش انسانیت رو فراموش کنیم امیدوارم همه از این کویر وحشت که اشاره بدنیای فانی داره بسلامتی بگذریم

زهرا بیضائی
۱۰ بهمن ۱۳۹۹ ۱۰:۱۹ ق.ظ
خیلی شعر زیبایی است گاهی این شعر رو با خودم میخونم ،حس خوبی دارم امیدواری میده که آینده روشن است .آفرین صد آفرین به شاعر عزیزمون 💗

زهرا بیضائی
۱۰ بهمن ۱۳۹۹ ۱۰:۱۷ ق.ظ
خیلی شعر زیبایی است گاهی این شعر رو با خودم میخونم ،حس خوبی دارم امیدواری میده که آینده روشن است .آفرین ضد آفرین به شاعر عزیزمون 💗

عفت
۰۲ بهمن ۱۳۹۹ ۱۲:۲۷ ق.ظ
23سال قبل تو کتاب دانشگاه وانگاری که همین دیروز شنیدنش تازه و دوست داشتنی و فراموش ناشدنی

عباس
۰۲ بهمن ۱۳۹۹ ۱۲:۲۳ ق.ظ
سلام دوستان کدکن یک شهر بین نیشابور و تربت حیدریه است نه روستا . ضمنا عطار هم کدکنی است نه نیشابوری فقط در نیشابور مدفون است .

امیر
۲۸ دی ۱۳۹۹ ۰۴:۲۸ ب.ظ
سلام . خواندن این شعر هیچوقت برام تکراری نمیشه. درود بر استاد شفیعی کدکنی

امیر
۲۸ دی ۱۳۹۹ ۰۴:۲۷ ب.ظ
سلام . خواندن این شعر هیچوقت برام تکراری نمیشه. درود بر استاد شفیعی کدکنی

مجتبی
۲۸ دی ۱۳۹۹ ۰۷:۴۴ ق.ظ
حس خیلی خوبی دارم با این شعر .پرازتازگیست

كاظم كفاش پناه
۲۷ دی ۱۳۹۹ ۱۰:۵۸ ب.ظ
واقعا محتوايي جالب دارد شما را در لحظه قرار ميدهد و چه زيبا از دو حالت متضاد عبور و مسير كمال را نشان ميدهد از كوير وحشت به گل و باران

نازنين زهرا
۲۷ دی ۱۳۹۹ ۰۸:۲۷ ب.ظ
اين شعر جزء شعرهايي هست كه انقدر زيباست كه كافيست يكبار بشنوي تا در ذهنت براي هميشه باقي بمونه به نظرم حتي حافظه انسان هم زيبادوست هست
من اولين بار در كتاب درسي با اين شعر آشنا شدم و دوستش دارم
خدا حفظتون كنه شاعر بزرگ جناب كدكني

احمد
۲۷ دی ۱۳۹۹ ۱۱:۳۸ ق.ظ
خوبه

باربد خبازی
۲۶ دی ۱۳۹۹ ۱۰:۳۱ ب.ظ
بسیار قشنگ باتشکر

شکیلا
۲۶ دی ۱۳۹۹ ۱۰:۰۳ ب.ظ
بسیار زیبا💓💓💞💞😘😘⁦♥️⁩⁦♥️⁩⁦♥️⁩👍👍👍

مرضیه کریمی
۲۴ دی ۱۳۹۹ ۱۰:۵۹ ب.ظ
خیلی شعر زیبا و دلنشین بود
کاش ادامه داشت
باتشکر.‌به امید شعرهای بیشتر

مرضیه کریمی
۲۴ دی ۱۳۹۹ ۱۰:۵۶ ب.ظ
خیلی شعر زیبا و دلنشین بود
کاش ادامه داشت
باتشکر.‌به امید شعرهای بیشتر

مرضیه کریمی
۲۴ دی ۱۳۹۹ ۱۰:۵۵ ب.ظ
خیلی شعر زیبا و دلنشین بود
کاش ادامه داشت
باتشکر.‌به امید شعرهای بیشتر

سارا
۲۴ دی ۱۳۹۹ ۰۵:۴۹ ب.ظ
بسیار شعر زیبا هر چقدر میخانم بازم میخام بخانم خیلی شعر پر معنا

ایمان گیلانی
۲۳ دی ۱۳۹۹ ۱۱:۱۱ ب.ظ
بدنیست گهگاهی به پشت سر نگاهی بیاندازیم و ازخود بپرسیم به کجا چنین شتابان

سفید برفی
۲۳ دی ۱۳۹۹ ۱۰:۵۳ ب.ظ
عالیییییی👏👏👏👏👏👏

سیامک انصاری
۲۲ دی ۱۳۹۹ ۰۵:۲۵ ب.ظ
سلام شعر بسیار زیبای هست کاش شعر ادامه داشت و لذت میبردیم خیلی ممنون

سمیرا
۱۹ دی ۱۳۹۹ ۱۰:۱۴ ب.ظ
شعر قشنگیه

حمیدرضا علی زاده
۱۹ دی ۱۳۹۹ ۱۰:۰۲ ب.ظ
بسیار شعر زیبایی هست ازخواندش برای بچهها لذت میبرم

حمیدرضا علی زاده
۱۹ دی ۱۳۹۹ ۱۰:۰۰ ب.ظ
بسیار شعر زیبایی هست ازخواندش برای بچهها لذت میبرم

رضا
۱۷ دی ۱۳۹۹ ۱۰:۴۸ ب.ظ
این شعر رو همیشه پدرم میخوند میگفت وقتی امام نجف بود هرکی میرفت کربلا ازش میخواسته سلام همه رو به امام برسونه

محمد محمودی
۱۷ دی ۱۳۹۹ ۱۰:۴۷ ب.ظ
دوستان عزیز خوشبختانه دکتر شفیعی کدکنی زنده هستند و از سال ۱۳۴۸ تاکنون استاد دانشگاه تهران است.

کیمیایی
۱۵ دی ۱۳۹۹ ۱۰:۱۳ ق.ظ
بسیار زیباست.اگر هزاران بار بخوانی باز هم شوق خواندنش را داری

ابوالقاسم فردوسی
۱۴ دی ۱۳۹۹ ۰۹:۵۹ ب.ظ
بسیار شعر زیبا و پر معنا

عاطفه
۰۵ دی ۱۳۹۹ ۰۲:۰۲ ب.ظ
همه آرزویم اما.....چقدر زیباست این شعر

روح الله
۰۱ دی ۱۳۹۹ ۰۷:۰۲ ب.ظ
بسیارعالی .چندسال پیش شنیده بودم چقدر دنبالش بودم

Omid
۲۹ آذر ۱۳۹۹ ۱۲:۴۹ ق.ظ
اولین بار این شعر را از زبان داریوش اقبالی عزیز با اون لحن زیبا شنیدم

حامد غفوری
۱۴ آذر ۱۳۹۹ ۱۲:۳۷ ب.ظ
عالیه این شعرارامش بخشه
حامد غفوری از «کدکن»

حامد غفوری
۱۴ آذر ۱۳۹۹ ۱۲:۳۵ ب.ظ
عالیه این شعرارامش بخشه
حامد غفوری از «کدکن»

حامد غفوری
۱۴ آذر ۱۳۹۹ ۱۲:۳۴ ب.ظ
عالیه این شعرارامش بخشه
حامد غفوری از «کدکن»

اسفندیار
۰۵ آذر ۱۳۹۹ ۱۱:۳۵ ق.ظ
چنین شعرهایی قطعا الهام شده است
بی نظیر ٬ عالی ٬ دلنواز
خدا وند رحمتتان کندجناب کدکنی

رل
۰۴ آذر ۱۳۹۹ ۱۲:۵۸ ق.ظ
اینجا «سفرت به خیر! اما، تو و دوستی، خدا را
باید میگفت : سفرت سلامت اما تو و دوستی خدا را

مریم
۰۲ آذر ۱۳۹۹ ۱۰:۴۰ ب.ظ
واقعا ما به خاطر چیز های الکی سرمون رو درد میاریم به خدا تهش هیچی نیست

ایرج
۳۰ آبان ۱۳۹۹ ۱۱:۵۹ ب.ظ
گون نیز همچون باد میل سفر دارد اما پایش بسته ی خاک کویر وحشت است، خواسته؟ یا ناخواسته؟ از این رو فقط می تواند به شکوفه، رویش و باران، شوینده پلشتی درود بفرستد.

فرشته
۱۴ آبان ۱۳۹۹ ۰۸:۵۸ ق.ظ
واقعااا عالی من با خوندن این شعر به یاد خاطرات گذشته میفتم و دلم تنگ میشه. واقعا ما آدم ها باید تو زندگی خیلی ب خودمون بگیم _ب کجا چنین شتابان؟_

فرشته
۱۴ آبان ۱۳۹۹ ۰۸:۵۶ ق.ظ
واقعااا عالی من با خوندن این شعر به یاد خاطرات گذشته میفتم و دلم تنگ میشه. واقعا ما آدم ها باید تو زندگی خیلی ب خودمون بگیم _ب کجا چنین شتابان؟_

محمد
۱۱ آبان ۱۳۹۹ ۰۸:۳۴ ب.ظ
دوستان استاد شفیعی کدکنی در قید حیات هستن. کیو خدا رحمت کنه؟:))

فاطمه
۰۷ مهر ۱۳۹۹ ۰۷:۱۹ ب.ظ
من به تازگی ها مصرع دوم شعر را در پمپ بنزین در راه برگشت از شمال از آقای باذوقی شنیدم که گویا ما عجله داشتیم و ایشان خیلی خونسرد بودند و برای ما این شعر خواندن و من خیلی از این شعر خوشم آمد و اومدم در اینترنت پیدا کردم

فاطمه
۰۵ مهر ۱۳۹۹ ۰۳:۳۸ ب.ظ
تاریخ 5/7/1399 اولین باری که مصراع دوم این شرر و شنیدم که امروز در راه برگشت شمال در پمپ بنزین بود که عجله داشتیم برای رفتن و ماشینی‌که جلوی ماشین ما بود راننده این ماشین بسیار خون سردند و ماهم بسیار عجول و این راننده بازوغ به ما گفت به کجا چنین شتابان گون از نسیم پرسید وقتی که مصرع دوم شعر را شنیدم از ایشون اومدم در اینترنت این شعر را پیدا کردم و بارها از صبح تا به حال خواندم بسیار زیبا بود وماهم عجلمون بی جابود

فاطمه
۰۵ مهر ۱۳۹۹ ۰۸:۴۹ ق.ظ
اولین بارم بود که مصرع بعدیشو تو پمپ بنزین از یه نفر که خیلی خونسرد بنزین میزد وماشینشو حرکت میداد وماکه بیخودی عجله میکردیم شنیدم به کجا چنین شتابان گون از نسیم پرسید....

حسين
۲۶ شهریور ۱۳۹۹ ۰۸:۴۰ ب.ظ
گون مظهر انسانهاى وابسته به زندگى که با هر شرايطي کنار ميايند وبراى ادامه زندگى بهر خوارى تن ميدهند. نسيم مظهر انسانهاى آزاده اى که ميروند تا شرايط استبدادى حاکم بر جامعه را به چالش بگيرند وباران و شکوفه را براى مردم به ارمغان بياورند.

حسين
۲۶ شهریور ۱۳۹۹ ۰۸:۴۰ ب.ظ
گون مظهر انسانهاى وابسته به زندگى که با هر شرايطي کنار ميايند وبراى ادامه زندگى بهر خوارى تن ميدهند. نسيم مظهر انسانهاى آزاده اى که ميروند تا شرايط استبدادى حاکم بر جامعه را به چالش بگيرند وباران و شکوفه را براى مردم به ارمغان بياورند.

شیرین فخرالدینی
۲۷ مرداد ۱۳۹۹ ۰۸:۵۷ ق.ظ
یک کلام !!! فوق العاده.و تکرار نشدنی

هدیه
۰۴ مرداد ۱۳۹۹ ۰۳:۰۳ ب.ظ
عالی بود ؛ خدا همه شعرای ملی و مردمی ؛ از جمله استاد شفیعی کدکنی رو قرین رحمت واسعه خودش قرار بده

سهراب
۲۸ تیر ۱۳۹۹ ۰۶:۳۳ ب.ظ
در این شعر گون نماد انسان هایی است که ریشه در خاک کویری دارند و دست و پایشان بسته است و نسیم نماد انسان های آزاده و بی دلبستگی و شکوفه و باران نماد آزادی است که گون نسیم رو قسم میده که اگر ازین ملک بی ثمر گذشتی به آزادگی سلام من را برسان

محمد فرهام
۲۵ تیر ۱۳۹۹ ۰۴:۱۵ ب.ظ
خدا رحمتش کند
این شعر را هر زمان به خاطرم می آورم اشک میریزم

انیسی
۲۱ تیر ۱۳۹۹ ۰۴:۳۳ ب.ظ
فقط می تونم بگم روحش شاد و قرین رحمت الهی

مریم
۱۶ خرداد ۱۳۹۹ ۰۱:۱۲ ق.ظ
عالییییییی اینو هروقت میخوندم به یاد گذشتن از کویر وحشت پشت کنکور میوفتم که بهم انگیزه مجدد میداد و دوباره تلاش میکردم که نهایت به پزشکی تهران رسیدم ... برسان سلام مارا

ماهرخ
۱۵ خرداد ۱۳۹۹ ۱۲:۰۸ ق.ظ
سفرت به خیر اما تو و دوستی خدارا...
این شعر فوق العادست

rahman.sadeghi
۱۴ خرداد ۱۳۹۹ ۱۱:۲۱ ب.ظ
اوج احساس وعواطف شاعر رونشون میده
بفهمی چی میگه اشک میزنه تو چشات...

محمد رصا
۰۹ خرداد ۱۳۹۹ ۰۴:۲۷ ب.ظ
تو و دوستی خدارا یعنی تو قسم بده خدا را

محمد رصا
۰۹ خرداد ۱۳۹۹ ۰۴:۲۵ ب.ظ
باسلام دوستان بسیار زیباست( تو و دوستی خدا را) یعنی( تو قسم بده خدا را )

محدثه
۲۲ اردیبهشت ۱۳۹۹ ۰۷:۲۷ ق.ظ
من عاشق این شعرم هر چقدر هم که میخونم سیر نمیشم
واقعا دستشون درد نکنه.

سیما جعفری منفرد
۱۳ اردیبهشت ۱۳۹۹ ۱۰:۱۴ ق.ظ
سلام شعر عالیه ، من هروقت کسی رو میبینم حرص و طمعه زیاد داره وبه دنیای مادی زیاد چسبیده به فکر این شعر و شاعر می افتم ، که دامن دخت جوان و چهره مردان پیر هر دو پر چینند اما این کجا و ان کجا.....

آرش
۰۴ اردیبهشت ۱۳۹۹ ۰۷:۴۶ ب.ظ
هر وقت این شعرو می خونم یاد خودم میفتم که دور از شهرم، خونوادم، دوستام، فامیلم، و ... تنها توی یه شهر غریب برای دیدن دوباره همه اونچیزایی که داشتم اما قدرشون ندونستم لحظه شماری می کنم.
به شکوفه ها به باران
برسان سلام ما را

حمید
۳۱ فروردین ۱۳۹۹ ۱۲:۵۱ ق.ظ
شعرشایدازنظری ادبی زیبا وبی بدیل باشه اماازنظرزمان بیانش خیانت بودچون در دوره ای که عاقلان دنیا آرزوی زیستن دراین ملک را داشتن وطن تازه جان گرفته ازقرنها سکون سکوت رابه زمینی بی حاصل تشبیه کردو وطن فروشان و حریصان زر و زورباکمک ابلهانی مانندمن این کشورتازه از خواب قرون را به اعماق تارکی بردند

B. N
۲۴ فروردین ۱۳۹۹ ۰۳:۱۶ ب.ظ
عالی بود

*hkm*
۲۲ فروردین ۱۳۹۹ ۱۱:۳۴ ق.ظ
واقعا این شعر فوق العاده است

پرویز طهماسبی
۱۹ فروردین ۱۳۹۹ ۱۱:۱۱ ب.ظ
سلام .همه ما تقریبا هم گون دیدیم وهم بیابان را تجربه کردیم وخشن بودن اب وهوای ان را. ولی هیچ وقت فکر نمیکردم انقدر زیبا میشود به این موضوع نگاه کردواین هنر شاعر است که این گونه زیبا وصف حال می کند .درود بر استاد کد کنی

مژده
۱۷ فروردین ۱۳۹۹ ۱۰:۱۸ ق.ظ
باخواندن این شعراحساس خوبی دارم
احساس بریدن ازهرچیزی وپیوستن به خویشتن

متین
۰۴ فروردین ۱۳۹۹ ۰۶:۲۹ ب.ظ
کسی می تونه معنی کنه

امیرحسین رفیعی
۰۴ فروردین ۱۳۹۹ ۰۳:۰۷ ب.ظ
عالی


سیمین پوراصلان
۲۴ اسفند ۱۳۹۸ ۰۸:۰۳ ق.ظ
باسپاس وتشکر
من عاشق این شعر کوتاه وپر محتوا هستم
درود بر استاد سراینده .استاد شفیعی کدکنی

مهدی حسن زاده
۱۵ اسفند ۱۳۹۸ ۱۱:۳۶ ق.ظ
لذت بردم. کوتاه و پر مغز

مهدی حسن زاده
۱۵ اسفند ۱۳۹۸ ۱۱:۳۴ ق.ظ
لذت بردم. کوتاه و پر مغز

Ghade
۱۴ اسفند ۱۳۹۸ ۱۲:۰۳ ق.ظ
باسلام ....این شعر استاد کدکنی یکی از معروفترین و زبانزدترین اشعارنو در یادانسانهای امروزیست اما باید بگویم این شعر الهام گرفتە از شعر ...عبدالرحیم ساوجبلاغی....معروف بە ...وفایی...است کە صد سال پیش فوت کردەاند .دقیقا محتوا و مفهوم از شعر نامبردە گرفته شدەاست

سعید
۰۲ اسفند ۱۳۹۸ ۱۰:۳۵ ق.ظ
این شعر زیبا با صدای حبیب آخرت لذت موسیقیه

سمانه.ن
۱۳ بهمن ۱۳۹۸ ۰۲:۳۳ ب.ظ
بسیار عالییییی💖💖💖💖💖

بانوی ایرانی
۰۳ بهمن ۱۳۹۸ ۰۱:۰۰ ب.ظ
بسیار عالی

عزت معلیم
۳۰ دی ۱۳۹۸ ۱۰:۳۱ ق.ظ
شعر بی نظیره

احمد راجی اسدابادی
۱۲ دی ۱۳۹۸ ۰۳:۳۶ ب.ظ
واقعا این شعر بی نظیره . عالی عالی عالی . انسان رو با خودش اشتی میده .

هاشم
۰۳ دی ۱۳۹۸ ۰۸:۲۸ ق.ظ
برافراشتند

جواد متین ارومیه
۰۱ دی ۱۳۹۸ ۰۸:۴۱ ب.ظ
شهرهای استاد کدکنی در حد المپیک ند

جواد متین ارومیه
۰۱ دی ۱۳۹۸ ۰۸:۳۹ ب.ظ
شهرهای استاد کدکنی در حد المپیک ند

جوادرحمتی
۰۱ دی ۱۳۹۸ ۰۷:۱۹ ب.ظ
معرکه .عالی

Dr.siamaksani
۱۱ آذر ۱۳۹۸ ۰۱:۵۲ ب.ظ
زندان که بودم چهار سال این شعر دلتنگی های من بود

Atrisa
۰۹ آذر ۱۳۹۸ ۰۵:۲۴ ب.ظ
واقعا شعر فوق العاده قشنگیه من علاقه خیلی زیادی به شعر دارم وقتی این شعر و میخونم به یه آرامش خاصی میرسم واقعا قشنگ و عالیه⁦❤️⁩🌹

محمدعلی مجیدی مهر
۲۱ آبان ۱۳۹۸ ۱۱:۳۵ ب.ظ
باسلام احترام بسیارعالی

اسما
۱۰ آبان ۱۳۹۸ ۱۱:۵۴ ب.ظ
خیلی شعر عالی چه پر معنا احسنت👏👏👏👏

مهلا
۰۷ آبان ۱۳۹۸ ۰۹:۲۴ ق.ظ
عالیه عالی

واحدی
۰۵ آبان ۱۳۹۸ ۱۰:۳۸ ق.ظ
من ۴۰سال است که مقیم اروپا هستم عزت نفس زیاد .شعر استاد گرامی باد "هر لحظه قلبمان با هم چنین اشعار عاشقانه پر شده. من نیز گاهی می نویسم اما ،این طوری احساسم را بازگویم::""اگر یاد این اساتید گرانمایه هستم این هنر ایشان است ،،نه (هنر) من.چقدر زیبا وابراز کلام مناسب است؟

مهلا
۲۶ مهر ۱۳۹۸ ۰۴:۴۶ ب.ظ
من خودم شاعر هستم اما بهترین شعری هست که من شنیدم خیلی عالی

اسماعیل حاجی ابراهیمی
۲۵ مهر ۱۳۹۸ ۰۹:۵۲ ب.ظ
حاجی ابراهیمی..بی نظیر غیر قابل توصیف.

حسین س
۲۴ مهر ۱۳۹۸ ۰۲:۰۳ ب.ظ
این شعر رو هیچ کس نمی تونه مثل داریوش بخونه واقعا این دکلمه رو زیبا بیان میکنه

امید
۲۱ مهر ۱۳۹۸ ۰۵:۲۹ ب.ظ
نشنو از نی، نی حصیری بینواست
بشنو از دل، دل کبیر کبریاست

امید
۲۱ مهر ۱۳۹۸ ۰۵:۲۸ ب.ظ
نشنو از نی، نی حصیری بینواست
بشنو از دل، دل کبیر کبریاست

محمد نيكونام
۱۹ مهر ۱۳۹۸ ۰۲:۳۷ ب.ظ
اين شعر استادكدكني چنان دلنگيز است كه روان ادمي رو به قيامت پيوند ميزند!!!!

امید پاک سرشت
۱۸ مهر ۱۳۹۸ ۱۲:۴۸ ب.ظ
بشنو از نی چون شکایت می کند و ز جدایی ها حکایت می کند
کز نیستان تا مرا ببریده اند...
حکایت انسان شوریده بخت را دارد که از بهشت دور مانده و و چنان پای بسته این دنیا شده که همیشه آرزوی رسیدن به وطن را دارد
هر کسی کو دور ماند از اصل خویش باز جوید روزگار وصل خویش

حسین
۰۹ مهر ۱۳۹۸ ۰۹:۰۰ ب.ظ
واسه من که میخوام از یه شهر کویری برم به زادگاهم در شمال،شیرینه

مهدی طاهری
۲۰ شهریور ۱۳۹۸ ۰۴:۰۷ ب.ظ
چه زیباست حس کندن چون گون و دل سپردن به دست باد
و رقصیدن با نسیم

محمد
۱۱ تیر ۱۳۹۸ ۰۳:۳۸ ق.ظ
شعر فوق‌العاده زیباییه و در این شکی نیست.
منم با نظر بقیه دوستان موافقم که شاعر از یه حس عمیق قلبی که میتونه الهام نامیده بشه بهرمند شده در سرودن این قطعه زیبا و ناب.
احساس چند ضلعی غریبی به انسان غالب میشه وقتی جملات رو میخونه.

یک وطن پرست
۰۱ خرداد ۱۳۹۸ ۱۰:۳۳ ق.ظ
اگر با همه وجودت بخونیش ، حتما گریت میگیره . . .

مرتضی
۰۲ فروردین ۱۳۹۸ ۰۵:۳۳ ب.ظ
این شعر اشکمو در اورد، یاد دبیرستان افتادم، یادش بخیر

محمد محمدی حصاری
۲۴ بهمن ۱۳۹۷ ۱۱:۲۳ ب.ظ
هر موقع این شعر را میخوانم یا دانشگاه و استاد ادبیات دانشگاه سیرجان سال 76 و 77 قلم خاطره میزند.

محمد محمدی حصاری
۲۴ بهمن ۱۳۹۷ ۱۱:۲۰ ب.ظ
هر موقع این شعر را میخوانم یا دانشگاه و استاد ادبیات دانشگاه سیرجان سال 76 و 77 قلم خاطره میزند.

رها
۱۱ بهمن ۱۳۹۷ ۱۲:۳۲ ب.ظ
حس غریبی به ادم دست میده با خوندن این شعر
یه حس غریب و جذاب
بی نظیره استاد

محسن
۰۶ بهمن ۱۳۹۷ ۰۷:۰۹ ق.ظ
خسته از دست باغبانی که نشانی درختان را به تبر لو میدهد.

فایزه
۲۱ دی ۱۳۹۷ ۰۳:۵۸ ب.ظ
عالی این شعر

ظفر علی ۱۲ مهر ۱۳۹۷ ۰۶:۴۵ ب.ظ من ۲۰ سال است این شعر را می خوانم و هنوز هم هر بار می خوانم برایم تازگی دارد و این شعر از نوع همان الهاماتی است که به شاعر هدیه داده می شود
۱۷ دی ۱۳۹۷ ۰۳:۰۲ ب.ظ


ظفر علی
۱۲ مهر ۱۳۹۷ ۰۶:۴۵ ب.ظ
من ۲۰ سال است این شعر را می خوانم و هنوز هم هر بار می خوانم برایم تازگی دارد و این شعر از نوع همان الهاماتی است که به شاعر هدیه داده می شود

اکبر پناهی فرد
۰۵ دی ۱۳۹۷ ۱۲:۰۸ ب.ظ
واقعلا عالی به یاد دوران دانشجویی افتادم یادش بخیر

محمود
۲۴ آذر ۱۳۹۷ ۰۱:۵۴ ق.ظ
مثل شعر سعدی .سهل و ممتنع . کلمه "الهام" کلمه درخور و شایسته ایست .

توانای دانا
۱۳ آبان ۱۳۹۷ ۰۹:۲۲ ب.ظ
این شعر بر وزن فعلات فاعلاتن فعلات فاعلاتن آمده است و شعر علی ای همای رحمت نیز بر همین وزن می باشد

محمد رضا دهقانی
۰۵ آبان ۱۳۹۷ ۱۱:۳۱ ق.ظ
فقط یک کلمه بینظیر

حسین امیری
۲۴ مهر ۱۳۹۷ ۱۲:۱۸ ق.ظ
واقعااین شعربه استادبزرگوارالهام شده چون حقیرهرچه بیشتراین شعررامیخوانم بیشتربرایم تازگی دارد

پیام
۲۰ مهر ۱۳۹۷ ۱۱:۳۹ ق.ظ
نمیشه به اینجور الهاماتی که از جانب خداوند بزرگ به شاعر هدیه داده میشود شعر گفت.این چند خط خود زندگیست.

ظفر علی
۱۲ مهر ۱۳۹۷ ۰۶:۴۵ ب.ظ
من ۲۰ سال است این شعر را می خوانم و هنوز هم هر بار می خوانم برایم تازگی دارد و این شعر از نوع همان الهاماتی است که به شاعر هدیه داده می شود

شیوا حسینی
۱۷ تیر ۱۳۹۷ ۰۶:۱۱ ب.ظ
این شعر استاد شفیعی کدکنی مثل همه شعر های ناب این خاصیت رو داره که هر چی میخونیش تکراری نمیشه من حداقل هزار بار این شعر رو خوندم و باز هم هربار میخونمش حس تازه ای نسبت بهش دارم