به کجا چنین شتابان؟

شاعر: محمدرضا شفیعی کدکنی

16 تیر 1391 | 353957 | 202
«به کجا چنین شتابان؟»
گَوَن از نسیم پرسید
«دلِ من گرفته زینجا
هوس سفر نداری
ز غبار این بیابان؟»
«همه آرزویم، اما
چه کنم که بسته پایم...»
«به کجا چنین شتابان؟»
«به هر آن کجا که باشد به جز این سرا سرایم»
«سفرت به خیر! اما، تو و دوستی، خدا را
چو ازین کویرِ وحشت به سلامتی گذشتی
به شکوفه ها به باران
برسان سلامِ ما را»

محمدرضا شفیعی کدکنی

  • متولد:
  • محل تولد: کدکن روستایی بین نیشابور و تربت حیدریه
امتیاز دهید:
Article Rating | امتیاز: 4.03 با 3451 رای


نظرات

احمدکشمیر
11 شهریور 1403 09:50 ب.ظ
بااین شعر زندگی میکنم درکوهستان البرز مرکزی روستای کاوه ده درمیان گون وکتیرا وباریجه...

محمود
10 شهریور 1403 06:53 ق.ظ
این شعر زیبا من را یاد بچه گیهام میاره که سه ماه تابستان توبیابان یا درحال درو کردن بودیم با داداشه یا بره چرانی واقعا با جان ودل حس میکنم این سخنان دلنشین استاد را هیچ کتابی و متنی این چنین زیبا نمیتوانست این موضوع را به این قشنگی به تصویر بکشد واقعا دست مریزاد براین استعداد خدایی قدرش رابدان استاد عزیز

قندیل
24 مرداد 1403 02:17 ب.ظ
قطعا من آخرین نظرنمی نویسم ،به هرحال برداشتها ازاین شعر دردایره افکار متفاوت است ،اما من حسش میکنم انگار درمیان آن گفتگو هستم ،گاهی انسان هرچقدر ریشه درخاک داشته باشد بازهم شرایط روزگاررابه کامش سخت می نماید وچون چاره ای جز تحمل ندارد ،اینجاست امید همیشه برای عبورازموانع ومشکلات میتواند نویدبخش باشد

یحیی
08 مرداد 1403 10:58 ب.ظ
نسیم شدم دوستان
گون نباشید

شیرین صادقی
09 تیر 1403 04:36 ب.ظ
شعر ماندگار استاد ،فوق العاده است.

هادی
03 تیر 1403 02:45 ب.ظ
درود
بعد از سی سال هر وقت این شعر رو میخونم باز هم حال عجیبی بهم دست میده و از هم می پاشم انگار گم میشم دمش گرم استاد . شعر نیست الهامه

جهان ایرنپور
23 خرداد 1403 12:55 ق.ظ
شاید کدکنی فرار یک انسان را از دست ستم و ستمگری به شعر کشیده، یک مهاجر، و گَوَن انسان دیگری است که بهر دلیلی توان هجرت و "فرار" را ندارد.....شاید، خودش را میگوید و شاید من و شما را.

سحرا
21 خرداد 1403 07:39 ب.ظ
به عنوان یه کدکنی باید بگم که کدکن الان یه شهره ....
.............
صحرا هم با صاده

امیر المهدی
13 خرداد 1403 10:59 ب.ظ
بسیار شعر زیبا ست وناثیر گذار
تشبیه هات عجیب گون یعنی انسان
و نسیم بعنی عمروروزگار بی وفا که چقدر عمر انسان سریع میگزرد........

سپیده
09 خرداد 1403 09:22 ق.ظ
این شعر منشا دگرگونی من در سن نوجوانی بوده ولی آلان که شعر را می خوانم به گونه ایی متفاوت برداشت می کنم. جسارت کرده و خدمت بزرگواران عرض میکنم:
دو سه سال و ماه بگذشت
گون از ریشه جدا شد
و چنان گوی غلطان
راهی دیار ما شد
شادیش ز حد برون شد ...
کم کم ک ز جور دوران خفقان و مرگ و عصیان
ز هوس گشت پشیمان
آرزو کرد بیابان.

حمید کیا
06 خرداد 1403 10:13 ب.ظ
باعرض سلام وادب
سروده های شاعران معاصر
در زمان سرودن ودقت در اوضاع
سیاسی است که دل کندن از متلقات دنیوی و رسیدن به بهشت
که در جبهه ها نبرد بین حق و باطل بود و شهادت رسیدن به شکوفه و باران
و در کتاب فارسی دبیرستان نیز به همین منظور گنجانیده شده
ثانیا شعر اونقدر متین و بادرایت سروده شده که جوابگوی تمام ایده ها و افکار است
ثالثا برگرفته از اشعار وفایی است با تغییرات
متشکرم البته نظر همگان را محترم شمرده و ارج مینهم و خاک پای عزیزان هستم

م.م
30 اردیبهشت 1403 08:17 ب.ظ
این شعر روی قبر یکی از بستگان ما هست و اولین بار که خوندمش حس کردم چه غم عجیبی توی این شعر هست ... واقعا غیر قابل وصفه

....
09 اردیبهشت 1403 10:55 ب.ظ
واقعا زیبا بود من را به رویا می‌برد واقعا از استاد تشکر میکنم احسنت

فهیمه
09 اردیبهشت 1403 08:24 ق.ظ
سلام با مطالعه نظر دوستان این ذهنیت در مورد این شعر در من شکل گرفت که گونی که پاهایش در این بیابان است و جای دیگری را ندیده چطور از شکوفه ها و باران حرف می زند و چطور می داند نسیم نماد بهار است. ممکن است این بیابان زمانی پرطراوت بوده و مدتی است به این حال افتاده و وزش الان نسیم یاداور آن روزها برای گون است. ممکنه این مجاورت گون با "نسیم"، حال بهار را در او القاء کرده باشه. ممکنه گون نماد موجودی دور افتاده از حیات حقیقی باشه که اوج شکوفه ها و باران را فهمیده بوده و الان هر چیزی که حسی از آنجا دارد او را تکان می دهد و خواهش را در او شعله ور می کند. اگر آخری درست باشد مانده ام دعا کنم که با این تکانها یک زمانی ریشه اش از خاک جدا بشود یا نشود؟ ممنون از نظرات دوستان و شعر عمیق استاد که نمیدانم تفسیری از شعرشون داشته اند یا نه.

ریحانه
23 فروردین 1403 12:38 ب.ظ
واقعا خییلی زیبا ست
من عاشق این شعرم ❤❤💋

احمدوطن دوست
10 فروردین 1403 02:29 ب.ظ
چرا بااین‌ ده بار این شعر رو خوندم بازم دوباره رفتم از اول خوندم😍چقدر به دلم نشست این شعر‌.به شکوفه ها به باران برسان سلام مارا صددرصد در وصف بهشته

رضا
03 فروردین 1403 12:11 ب.ظ
نمیدانم اون بیت را چرا اینجوری میخام بخونم چو ازاین کویر وحشت بگذشتی به سلامت به شکوفه ها به باران برسان سلام ما را

آماج
11 اسفند 1402 06:36 ق.ظ
بنظر من آنجا که میگوید هوس سفر نداری و اشاره میکند در این گرد و غبار بنظرم ظلم و استبداد را میگوید ، چون علت ایجاد گرد و غبار همین نسیم و باد است ، میخواهد بگوئید برو جای دیگر ،یعنی اگر تو نباشی ما اسیر این گرد و غبار نمی شویم چون در هر صورت گرد و غبار باعث کاهش عمر ، عرم فرصت برای فکر کردن ، به عبارتی انرژی گون یا هر گیاهی را میگیرد، هرچند به نسیم با زبان خیلی نرم میگوید،در هر صورت این شعر استاد از این جهت با ارزش است هرکس که میخواند بر اساس اندیشه و زندگی خودش برداشتی دارد،

سمین
07 اسفند 1402 07:39 ب.ظ
منظور از به شکوفه ها به باران بهشت است ..کسی که سلام به او باید برسد دکتر شریعتی است

سلیمان
27 دی 1402 11:05 ب.ظ
عالی، بی نظیر، سر شار از پیام، کوتاه، مفید، مختصر، خدا این استاد گرانمایه 120 سال عمر دهاد. سایه اش رابر سر ما نگهدارد.

عباس ذبیحی
14 آبان 1402 11:00 ب.ظ
دروصف استاد بزرگ ونابغه دوران در زمینه ادبیات فارسی همین بس .صبر بسیار بباید تا مادر گیتی چو تو فرزند بزاید .

محمد حسن
14 آبان 1402 08:34 ب.ظ
واقعا زیباست این شعر و آدم دگرگون میشه.

مراغه ای
27 مهر 1402 11:26 ق.ظ
این شعر حس غریبی به آدم میده.
فکر می کنم لحن "به کجا چنین شتابان؟" دوم، یک علامت تعجب هم باید داشته باشد. یعنی نسیم با تعجب به گون میگه شتاب من سؤال کردن دارد؟ باید رفت.

سوری
31 مرداد 1402 11:56 ق.ظ
این شعر کاملا اشاره داره به حس رهایی در وجود تمام انسان ها هست در کل کره ی زمین،،،ولی وابستگی به دنیا مانع شده،خب دلیل اینکه هرکس با خوندنش متغیر می شه همین حس مشترک هست

آوا حیدرنیا
01 مرداد 1402 10:00 ق.ظ
من آنقدر عاشق این شعر بودم که در سن ۷سالگی این شعر به کمک پدرم حفظ کردم




عادل تبری
16 تیر 1402 05:39 ب.ظ
شعر زیبای استاد کدکنی دیالوگ غم انگیزی بین گون و نسیم است. که بخشی از زبان گون و بخشی از زبان نسیم سروده شده.
سیوال گون:
به کجا چنین شتابان؟
گون از نسیم پرسید.
پاسخ نسیم به گون بدون اینه سیوال گون را جواب دهد خود سیوال میکند:
هوس سفر نداری
زغبار این بیابان؟
پاسخ گون:
همه آرزویم آما
چه کنم که بسته پایم.
تکرار دوباره سیوال گون:
به کجا چنین شتابان؟
پاسخ نسیم:
به هر آن کجا که باشد به جز این سرای سرایم.(یا بجز این سرای ماتم)
آخرین خواسته گون از نسیم وقتی پاسخ صریح از سیوالش نمیگیرد:
سفرت بخیر آما، تو و دوستی ، خدارا
چو از این کویر وحشت به سلامتی گذشتی.
به شکوفه ها به باران
برسان سلام مارا

این قسمت که استحصال گون را در غربت و اسیری در بیابان بی پایانا بازگو میکند. و همچنین نومیدی از رهایی از اسارت که به نسیم میگه اگر به سلامت از این کویر وحشت گذشتی(با شک و تردید بیان میکند چون بعید میداند گذر از این کویر وحشت امکان پذیر باشد) قسمت میدم به دوستی و خدا. سلام مرا به شکوفه ها به باران برسان.
که شکوفه نشان امید به زندگی و باران نشان آبادانی و آزادیست.

ان قسمت اول به کجا چنین شتابان هم خیلی زیباست. چون شتابی در نسیم نیست و ارامترین حالت باد است ولی برای گون که سالها اسیر بی حرکت در بیابان است شتابان بنظر میاد و در ثانی نمیخواهد این دیدار لطیف را زود از دست بدهد و بنظرش شتابان میاد‌. مثل دیدار عشاق که ساعتها زود سپری میشود.

Khe
08 تیر 1402 12:18 ب.ظ
علت ماندگاری اشعارشاعران بزرگ ،بی زمانی است ،درهرزمانی ودرهرمکانی دربین همه انسانها ،تازگی خودراحفظ میکنند.بیابان غبارگرفته همان وطن ویران شده طی قرون واعصار است ورسیدن به آزادی، درهمه زمانها آرزوی دیرینه ایرانیان بوده ،شکوفه ها وباران سمبل آزادی ونعمت و شادابی است که همیشه درذهن وجان ایرانیان حک شده‌است ودرتمام ناریخ، این محنت سرا شوق رسیدن به آن راداشته است.....

مرضیه
21 خرداد 1402 05:33 ق.ظ
مثل سفرانسان از کودکی تا پیری و رفتن پیش خداست

احمد اعرفی
09 خرداد 1402 11:25 ق.ظ
کسایی که عزیزی دارن که از کشور مهاجرت کرده، خوب این شعرو درک می کنن.

لاله
25 اردیبهشت 1402 06:33 ب.ظ
غم غربت ،،، غربت از هر چیزی ، بسیار زیبا و روان

شخصی
11 اردیبهشت 1402 08:17 ب.ظ
نتیجه این شعر چی میشه منظورش چیه
واسه مدرسه میخوام؟!

احمد
18 فروردین 1402 06:44 ق.ظ
این شعر با وجود کوتاه بودنش یه فضا و حس و حال وسیع اندازه یک فیلم بلند داره

محمد علی
11 فروردین 1402 02:43 ب.ظ
یاد خاطرات گذشته افتادم
دلتنگ شدم

زنبق
19 اسفند 1401 10:41 ب.ظ
سخن چون از دل اید دلبر اید

عاطفه
27 بهمن 1401 01:11 ق.ظ
درود بر استاد شفیعی کدکنی , این شعرشون اشک آدم رو در میاره ...
خداوند حافظ و پناهِ همه ی شاعرانِ گرانقدر و گرانمایه و واقع نگرِ سرزمینم باد ...

امید
24 بهمن 1401 12:39 ق.ظ
نام سرچشمه حیوان چه بری با دهنش؟
سخن قند، مگو با لب شکر شکنش
گر زند با دهنش پسته ز بی مغزی لاف
هر که بیند شکند با لب و دندان دهنش
ای صبا، گوی ز من غنچه تر دامن را
چیست آن غنچه که پنهان شده در پیرهنش؟
دوش جستم ز دهانش خبر آب حیات
گفت، باید طلبید از لب شیرین منش
گر شود در غم تو چهره عاشق کاهی
باز گلگون کند از خون دل خویشتنش
زلف کج طبع تو هندوی بلاانگیز است
چشم سرمست تو ترکی ست که یغماست فنش
روز و شب وصف رخ خوب تو گوید خسرو
تا چه طوطی ست که از آینه باشد سخنش

جواد
21 بهمن 1401 12:13 ق.ظ
خطاب به مرتضا جان
نسیم به گون میگه
دل من گرفته زین جا، هوس سفر نداری؟
نه گون به نسیم میگه
گویا شعر رو اشتباه متوجه شده اید.
ارادتمند

مرتضا
12 بهمن 1401 10:15 ب.ظ
سلام.خدمت دوستی که فرمودند شعر دارای تضاد هستش .
گون از نسیم داره سوال میکنه که یک لحظه به ایست(به کجا چنین شتابان ) . برای یک گون گیر کرده در خاک سرعت نسیم خیلی بالاست و الا نسیم آرامترین حالت وزن باد است . دل من گرفته از اینجا . هوس سفر نداری ؟ منظورش اینه که قصد نداری به جای وزیدن در این بیابان پر از غبار و خشک و بی آب و علف به جایی دیگر سفر کنی؟ بعد میگه من خودم که آرزوم اینه از اینجا برم . هرکجا به جز این بیابان ولی چه کنم که ریشه در این خاک دارم و پاهام بسته است . بعد دوباره صداش میزنه نسیم رو که وایسا و نرو و قسمش میده به دوستیش با خداوند که اگر روزگاری از این بیابان رفتی سلام من رو به شکوفه ها و باران برسان . علیرغم اینکه خیلی ها شعر رو لطیف و عاشقانه میدونن این شعر سراسر غم و اندوهه . خیلی وحشتناکه جایی گیر کنی خالی از آب و سبزه و شکوفه و باران .

علی
07 بهمن 1401 09:07 ق.ظ
یادش بخیر این شعر رو سال ۷۶ که اول دبیرستان بودم معلم ادبیاتمون واسمون خوند
hasaniali3753@gmail.com

صمدداوطلب
22 دی 1401 09:47 ق.ظ
به شکوفه ها،به باران،به بچه های قوچان برسان سلام ما را...

علی معصومی
13 دی 1401 02:42 ب.ظ
دلم گرفته
♤♤♤
عالی◇◇◇

محمد حسین
05 دی 1401 02:31 ب.ظ
آهنگ شعر خیلی عالی هست ولی در مفهوم آن به نظر تضادی بوجود آمده است.مثل به کجا چنین شتابان و هوس سفر نداری که معنی این میدهد که ساکن هست و حال و هوس سفر ندارد.
شاید من خوب نمیفهمم.

کیان
21 آذر 1401 03:36 ق.ظ
عالی


داریوش واشقانی فراهانی
21 آذر 1401 12:55 ق.ظ
با درود فراوان خدمت یاران
سر تعظیم فرود می آورم در برابر این همه لطافت و شکوه و عظمت و زیبایی و جلال

مسعود
27 مهر 1401 03:52 ق.ظ
چقدر لطیف! چقدر در اوج! روان و لطیف و مَوّاج مثل خودِ نسیم، درود بر استاد عزیز، عمرش دراز باد!

آرش
22 مهر 1401 07:12 ق.ظ
گذر کردی اگر از این بیابان
سلامم را رسان لطفا به باران
بنفشه هم اگر دیدی چه بهتر
نشد دریا،سحر،سارا،صنوبر

پری
19 مهر 1401 12:01 ب.ظ
میگذریم، بالاخره از این کویر وحشت میگذریم و خود استاد به شکوفه ها و باران سلام می کنند.

مهدی
15 مهر 1401 06:29 ب.ظ
به شکوفه ها به باران
به نسیم و نغمه ی سته بان
برسان سلام ما را

مصطفی
12 مهر 1401 01:19 ق.ظ
ز کجا چنین شتابان به اروپا میرویم به گرانی‌ها بر خوردیم مسول از نخبه پرسید چرا اروپا حالا. هوس اروپا زده به سرمان اونجا خانه ماشین عالیست

مانی
21 تیر 1401 08:32 ب.ظ
شهربسیار زیباییست اما یک غلط دارد و آن هوس سفر نداری باید باشدتو سر سفر نداری

جعفر
28 خرداد 1401 10:47 ق.ظ
سفرت به خیر! اما، تو و دوستی، خدا را
چو ازین کویرِ وحشت به سلامتی گذشتی
به شکوفه ها به باران
برسان سلامِ ما را

آرش
27 خرداد 1401 12:04 ب.ظ
ریشه گون نماد وابستگی دنیوی وروزمرگی همه ماست
ونسیم نمادر هایی وپرگشودن
برای رفتن بایستی زنجیرهای وابستگی راازپاگشودتاطعم پروازراچشید...

مجید
21 اردیبهشت 1401 09:20 ب.ظ
با احترام به جناب کدکنی اینگونه نیز میتوان گفت؛
به شکوفه‌ها به باران، به بنفشه‌ها به ساران، به اقاقیا وُ یاران.... برسان سلام مارا

زینب حبیبی
12 اردیبهشت 1401 12:34 ب.ظ
این شعر را برای اولین بار د زمان دانشجویی ،سفر به مناطق جنگی روی تیتر صفحه اول یک مجله خوانم ،هربار می خوانم مرابه شلمچه و هویزه میبرد،یادش به خیر

ایران بانو
10 اردیبهشت 1401 10:09 ب.ظ
این شعر فوق العاده زیبا من به یاد مرحوم پدرم میندازه عاشق این شعرم💜❤💜

علیرضا
05 اردیبهشت 1401 07:16 ب.ظ
زیبا همچو بوی بهار

معصو
01 اردیبهشت 1401 12:23 ق.ظ
عالی

علیرضا تربت
27 فروردین 1401 07:58 ق.ظ
این شعر غیر از معنی عرفانیش، شرح حال کسانی ست که در غربت و دور از شهر خودشون زندگی میکنن و همیشه دلتنگ ولایت خود هستن ولی به دلایلی نمیتونن برگردن و مثل گون پاهایشان بسته است

جمشید نوری
02 فروردین 1401 04:24 ب.ظ
سخن کز دل برآید لاجرم بردل نشیند

جمشید نوری
02 فروردین 1401 04:21 ب.ظ
سخن کز دل برآید لاجرم بردل نشیند

علیشاهی
15 بهمن 1400 03:17 ق.ظ
2022/02/02
22:22
به شکوفه ها به باران
برسان سلام ما را
🌹🌹🌹

موسی علیشاهی
15 بهمن 1400 03:13 ق.ظ
به شکوفه ها به باران
به همه بچه های آبیک
برسان سلام ما را 🌹🌹🌹
2022/02/02
22:22

حسین
13 بهمن 1400 11:55 ب.ظ
ممنون،من متن رو کپی کردم،شعر زیبایی

جلال رازپوش
20 دی 1400 12:05 ب.ظ
دوستان من کیف میکنم هربار که این ابیات را تلاوت میکنم
خداوند عمر با عزت به استاد بدهد

زینب فردوسی
18 دی 1400 01:52 ب.ظ
هر بار میخونم بی اختیار اشکم جاری میشه

احمد فتاح پور اذر
07 دی 1400 10:59 ب.ظ
واقعا شعر زیبایی هست روزی یکبار میخونمش

فرید
04 دی 1400 10:12 ب.ظ
بسیار شعر زیبا وپربار یست وخیلی لذت میبرم وقتی میخونم همواره دوست دارم باخودم زمزمه ش کنم

بی‌نام
01 دی 1400 12:07 ق.ظ
زیباست زیبا تر از زیبا
این شعر واقعاً خیلی حس خوبی میده به من و من از کودکی علاقه بسیار زیادی دارم به این شعر دارم🥺♥️🌿

یُسرا
30 آذر 1400 09:49 ب.ظ
زیباست زیبا تر از زیبا
با خواندن این شعر هر بار ی حس عجیبی وجودم رو فرا میگیره خیلی قشنگه🥺♥️
من از بچگی عاشق این شعر بودم و هستم🙃🌱🦋

زهرا
14 آذر 1400 02:00 ب.ظ
زیبا بود خیلی قشنگه ❤

حسین
02 آذر 1400 08:04 ب.ظ
یادش به خیر
من رو برد به دوران دانشجویی،اولین ترم درس فارسی عمومی،سال ۷۴ ..
یاد شبهایی که در تنهایی خوابگاه این شعر زیبا رو با خودم زمزمه میکردم و زمزمه و زمزمه .....

مصطفى عامرى
23 آبان 1400 05:13 ق.ظ
بينظير عالى، درود به استاد جناب كدكنى

حاج رضا آبادان
03 مهر 1400 10:45 ب.ظ
💛💜💖👏👏👏🌾🌾🌾🌿🌿🌿🍃🍃🍃⚘⚘⚘🌴🌴🌴🌻🌻🌻🌻🌻🌻🌻🌻🌻

امیررضا
22 شهریور 1400 08:49 ب.ظ
احسنت شعر بسیار نفیسیه به دلم نشست هرچقدر میخونی بازم سیر نمیشی

وهاب
10 شهریور 1400 08:46 ق.ظ
به شکوفه ها به باران برسان سلام ما را...

نداعابدی
25 مرداد 1400 08:48 ب.ظ
هروقت این شعر رو میشنوم یاذ مادرم میافتم بچه که بودم برام زمزمه میکرد این شعر رو .

مینا
28 تیر 1400 02:40 ب.ظ
به کجا چنین شتابان.......؟
حال و روز ماست تو این زمونه

مینا
28 تیر 1400 02:39 ب.ظ
به کجا چنین شتابان.......؟
حال و روز ماست تو این زمونه

عارف
05 تیر 1400 07:59 ب.ظ
به شکوفه ها به باران برسان سلام ما را...💔💔💔 بی نهایت زیبا

عارف
05 تیر 1400 07:58 ب.ظ
به شکوفه ها به باران برسان سلام ما را...💔💔💔 بی نهایت زیبا

Dana
31 خرداد 1400 09:49 ق.ظ
همه آرزویم اما......
بسیار زیبا

کریم
27 خرداد 1400 05:12 ب.ظ
کاش بودی و جان هارا تراوت ميدادی

محسن
27 خرداد 1400 04:12 ب.ظ
همه آرزویم اما
چه کنم که بسته پایم

احسنت

رئوف
02 خرداد 1400 10:07 ب.ظ
همچین هم تعریفی نیست

سحر
19 اردیبهشت 1400 12:12 ب.ظ
بسیار بسیار عالی بود واقعا ممنونم از تون دست تون درد نکنه 🤩😘👏👏👏

💟پرنسس کوچولو💟
31 فروردین 1400 02:03 ب.ظ
من دهه هشتادیم خیلی شعرش نوستالژیه😍

م ح م م د
27 فروردین 1400 11:16 ب.ظ
هر موقع دلم میگیره و ظلمت وجودم رو میگیره ناخودآگاه این شعر به یادم میوفته.

سلناز
24 فروردین 1400 05:24 ب.ظ
خواستم یه چیز بگم



خوشحالم که از دیارتم




مجتبی
25 اسفند 1399 08:50 ق.ظ
شعری بی نظیر و پر از انگیزه که حبیب خدا به زیبایی هرچه تمام به نثر روان سرود

حمید
22 اسفند 1399 04:46 ق.ظ
یادنه چهارده سالم بود و فقیر و بی پول بودم و این شعر شفیعی کدکنی رو خوندم ...زغبار این بیابان هوس سفر نداری؟ و این خودش انگیزه تغییر و تحول رو در من ایحاد کرد که بفکر مهاجرت از ایران بیفتم...چندین سال بعد انرو عملی کردم و الان خدارو شکر میکنم

علی افشون
25 بهمن 1399 11:35 ق.ظ
بنام خالق یکتا. واقعا یک اثر کم نظیر و دلنشین است‌‌تقریبا تمام شعرهای نیمایی این وژگی را دارند که مربوط به همه ی زمان ها میشوند و هیچوقت تکراری و خسته کننده نیستند‌.

زهرا
19 بهمن 1399 08:12 ب.ظ
شعر بسیار بسیار عالیست. خیلی حس خوبی به آدم میده . کاش ادامه داشت .

Amin
18 بهمن 1399 10:35 ق.ظ
هر وقت این شعر رو میشنوم و میخونم و تکرارش میکنم میفهمم این دنیا فقط محل گذره و نباید با دلخوشیهای الکی پابند این دنیا باشیم و به خاطرش انسانیت رو فراموش کنیم امیدوارم همه از این کویر وحشت که اشاره بدنیای فانی داره بسلامتی بگذریم

زهرا بیضائی
10 بهمن 1399 10:19 ق.ظ
خیلی شعر زیبایی است گاهی این شعر رو با خودم میخونم ،حس خوبی دارم امیدواری میده که آینده روشن است .آفرین صد آفرین به شاعر عزیزمون 💗

زهرا بیضائی
10 بهمن 1399 10:17 ق.ظ
خیلی شعر زیبایی است گاهی این شعر رو با خودم میخونم ،حس خوبی دارم امیدواری میده که آینده روشن است .آفرین ضد آفرین به شاعر عزیزمون 💗

عفت
02 بهمن 1399 12:27 ق.ظ
23سال قبل تو کتاب دانشگاه وانگاری که همین دیروز شنیدنش تازه و دوست داشتنی و فراموش ناشدنی

عباس
02 بهمن 1399 12:23 ق.ظ
سلام دوستان کدکن یک شهر بین نیشابور و تربت حیدریه است نه روستا . ضمنا عطار هم کدکنی است نه نیشابوری فقط در نیشابور مدفون است .

امیر
28 دی 1399 04:28 ب.ظ
سلام . خواندن این شعر هیچوقت برام تکراری نمیشه. درود بر استاد شفیعی کدکنی

امیر
28 دی 1399 04:27 ب.ظ
سلام . خواندن این شعر هیچوقت برام تکراری نمیشه. درود بر استاد شفیعی کدکنی

مجتبی
28 دی 1399 07:44 ق.ظ
حس خیلی خوبی دارم با این شعر .پرازتازگیست

كاظم كفاش پناه
27 دی 1399 10:58 ب.ظ
واقعا محتوايي جالب دارد شما را در لحظه قرار ميدهد و چه زيبا از دو حالت متضاد عبور و مسير كمال را نشان ميدهد از كوير وحشت به گل و باران

نازنين زهرا
27 دی 1399 08:27 ب.ظ
اين شعر جزء شعرهايي هست كه انقدر زيباست كه كافيست يكبار بشنوي تا در ذهنت براي هميشه باقي بمونه به نظرم حتي حافظه انسان هم زيبادوست هست
من اولين بار در كتاب درسي با اين شعر آشنا شدم و دوستش دارم
خدا حفظتون كنه شاعر بزرگ جناب كدكني

احمد
27 دی 1399 11:38 ق.ظ
خوبه

باربد خبازی
26 دی 1399 10:31 ب.ظ
بسیار قشنگ باتشکر

شکیلا
26 دی 1399 10:03 ب.ظ
بسیار زیبا💓💓💞💞😘😘⁦♥️⁩⁦♥️⁩⁦♥️⁩👍👍👍

مرضیه کریمی
24 دی 1399 10:59 ب.ظ
خیلی شعر زیبا و دلنشین بود
کاش ادامه داشت
باتشکر.‌به امید شعرهای بیشتر

مرضیه کریمی
24 دی 1399 10:56 ب.ظ
خیلی شعر زیبا و دلنشین بود
کاش ادامه داشت
باتشکر.‌به امید شعرهای بیشتر

مرضیه کریمی
24 دی 1399 10:55 ب.ظ
خیلی شعر زیبا و دلنشین بود
کاش ادامه داشت
باتشکر.‌به امید شعرهای بیشتر

سارا
24 دی 1399 05:49 ب.ظ
بسیار شعر زیبا هر چقدر میخانم بازم میخام بخانم خیلی شعر پر معنا

ایمان گیلانی
23 دی 1399 11:11 ب.ظ
بدنیست گهگاهی به پشت سر نگاهی بیاندازیم و ازخود بپرسیم به کجا چنین شتابان

سفید برفی
23 دی 1399 10:53 ب.ظ
عالیییییی👏👏👏👏👏👏

سیامک انصاری
22 دی 1399 05:25 ب.ظ
سلام شعر بسیار زیبای هست کاش شعر ادامه داشت و لذت میبردیم خیلی ممنون

سمیرا
19 دی 1399 10:14 ب.ظ
شعر قشنگیه

حمیدرضا علی زاده
19 دی 1399 10:02 ب.ظ
بسیار شعر زیبایی هست ازخواندش برای بچهها لذت میبرم

حمیدرضا علی زاده
19 دی 1399 10:00 ب.ظ
بسیار شعر زیبایی هست ازخواندش برای بچهها لذت میبرم

رضا
17 دی 1399 10:48 ب.ظ
این شعر رو همیشه پدرم میخوند میگفت وقتی امام نجف بود هرکی میرفت کربلا ازش میخواسته سلام همه رو به امام برسونه

محمد محمودی
17 دی 1399 10:47 ب.ظ
دوستان عزیز خوشبختانه دکتر شفیعی کدکنی زنده هستند و از سال ۱۳۴۸ تاکنون استاد دانشگاه تهران است.

کیمیایی
15 دی 1399 10:13 ق.ظ
بسیار زیباست.اگر هزاران بار بخوانی باز هم شوق خواندنش را داری

ابوالقاسم فردوسی
14 دی 1399 09:59 ب.ظ
بسیار شعر زیبا و پر معنا

عاطفه
05 دی 1399 02:02 ب.ظ
همه آرزویم اما.....چقدر زیباست این شعر

روح الله
01 دی 1399 07:02 ب.ظ
بسیارعالی .چندسال پیش شنیده بودم چقدر دنبالش بودم

Omid
29 آذر 1399 12:49 ق.ظ
اولین بار این شعر را از زبان داریوش اقبالی عزیز با اون لحن زیبا شنیدم

حامد غفوری
14 آذر 1399 12:37 ب.ظ
عالیه این شعرارامش بخشه
حامد غفوری از «کدکن»

حامد غفوری
14 آذر 1399 12:35 ب.ظ
عالیه این شعرارامش بخشه
حامد غفوری از «کدکن»

حامد غفوری
14 آذر 1399 12:34 ب.ظ
عالیه این شعرارامش بخشه
حامد غفوری از «کدکن»

اسفندیار
05 آذر 1399 11:35 ق.ظ
چنین شعرهایی قطعا الهام شده است
بی نظیر ٬ عالی ٬ دلنواز
خدا وند رحمتتان کندجناب کدکنی

رل
04 آذر 1399 12:58 ق.ظ
اینجا «سفرت به خیر! اما، تو و دوستی، خدا را
باید میگفت : سفرت سلامت اما تو و دوستی خدا را

مریم
02 آذر 1399 10:40 ب.ظ
واقعا ما به خاطر چیز های الکی سرمون رو درد میاریم به خدا تهش هیچی نیست

ایرج
30 آبان 1399 11:59 ب.ظ
گون نیز همچون باد میل سفر دارد اما پایش بسته ی خاک کویر وحشت است، خواسته؟ یا ناخواسته؟ از این رو فقط می تواند به شکوفه، رویش و باران، شوینده پلشتی درود بفرستد.

فرشته
14 آبان 1399 08:58 ق.ظ
واقعااا عالی من با خوندن این شعر به یاد خاطرات گذشته میفتم و دلم تنگ میشه. واقعا ما آدم ها باید تو زندگی خیلی ب خودمون بگیم _ب کجا چنین شتابان؟_

فرشته
14 آبان 1399 08:56 ق.ظ
واقعااا عالی من با خوندن این شعر به یاد خاطرات گذشته میفتم و دلم تنگ میشه. واقعا ما آدم ها باید تو زندگی خیلی ب خودمون بگیم _ب کجا چنین شتابان؟_

محمد
11 آبان 1399 08:34 ب.ظ
دوستان استاد شفیعی کدکنی در قید حیات هستن. کیو خدا رحمت کنه؟:))

فاطمه
07 مهر 1399 07:19 ب.ظ
من به تازگی ها مصرع دوم شعر را در پمپ بنزین در راه برگشت از شمال از آقای باذوقی شنیدم که گویا ما عجله داشتیم و ایشان خیلی خونسرد بودند و برای ما این شعر خواندن و من خیلی از این شعر خوشم آمد و اومدم در اینترنت پیدا کردم

فاطمه
05 مهر 1399 03:38 ب.ظ
تاریخ 5/7/1399 اولین باری که مصراع دوم این شرر و شنیدم که امروز در راه برگشت شمال در پمپ بنزین بود که عجله داشتیم برای رفتن و ماشینی‌که جلوی ماشین ما بود راننده این ماشین بسیار خون سردند و ماهم بسیار عجول و این راننده بازوغ به ما گفت به کجا چنین شتابان گون از نسیم پرسید وقتی که مصرع دوم شعر را شنیدم از ایشون اومدم در اینترنت این شعر را پیدا کردم و بارها از صبح تا به حال خواندم بسیار زیبا بود وماهم عجلمون بی جابود

فاطمه
05 مهر 1399 08:49 ق.ظ
اولین بارم بود که مصرع بعدیشو تو پمپ بنزین از یه نفر که خیلی خونسرد بنزین میزد وماشینشو حرکت میداد وماکه بیخودی عجله میکردیم شنیدم به کجا چنین شتابان گون از نسیم پرسید....

حسين
26 شهریور 1399 08:40 ب.ظ
گون مظهر انسانهاى وابسته به زندگى که با هر شرايطي کنار ميايند وبراى ادامه زندگى بهر خوارى تن ميدهند. نسيم مظهر انسانهاى آزاده اى که ميروند تا شرايط استبدادى حاکم بر جامعه را به چالش بگيرند وباران و شکوفه را براى مردم به ارمغان بياورند.

حسين
26 شهریور 1399 08:40 ب.ظ
گون مظهر انسانهاى وابسته به زندگى که با هر شرايطي کنار ميايند وبراى ادامه زندگى بهر خوارى تن ميدهند. نسيم مظهر انسانهاى آزاده اى که ميروند تا شرايط استبدادى حاکم بر جامعه را به چالش بگيرند وباران و شکوفه را براى مردم به ارمغان بياورند.

شیرین فخرالدینی
27 مرداد 1399 08:57 ق.ظ
یک کلام !!! فوق العاده.و تکرار نشدنی

هدیه
04 مرداد 1399 03:03 ب.ظ
عالی بود ؛ خدا همه شعرای ملی و مردمی ؛ از جمله استاد شفیعی کدکنی رو قرین رحمت واسعه خودش قرار بده

سهراب
28 تیر 1399 06:33 ب.ظ
در این شعر گون نماد انسان هایی است که ریشه در خاک کویری دارند و دست و پایشان بسته است و نسیم نماد انسان های آزاده و بی دلبستگی و شکوفه و باران نماد آزادی است که گون نسیم رو قسم میده که اگر ازین ملک بی ثمر گذشتی به آزادگی سلام من را برسان

محمد فرهام
25 تیر 1399 04:15 ب.ظ
خدا رحمتش کند
این شعر را هر زمان به خاطرم می آورم اشک میریزم

انیسی
21 تیر 1399 04:33 ب.ظ
فقط می تونم بگم روحش شاد و قرین رحمت الهی

مریم
16 خرداد 1399 01:12 ق.ظ
عالییییییی اینو هروقت میخوندم به یاد گذشتن از کویر وحشت پشت کنکور میوفتم که بهم انگیزه مجدد میداد و دوباره تلاش میکردم که نهایت به پزشکی تهران رسیدم ... برسان سلام مارا

ماهرخ
15 خرداد 1399 12:08 ق.ظ
سفرت به خیر اما تو و دوستی خدارا...
این شعر فوق العادست

rahman.sadeghi
14 خرداد 1399 11:21 ب.ظ
اوج احساس وعواطف شاعر رونشون میده
بفهمی چی میگه اشک میزنه تو چشات...

محمد رصا
09 خرداد 1399 04:27 ب.ظ
تو و دوستی خدارا یعنی تو قسم بده خدا را

محمد رصا
09 خرداد 1399 04:25 ب.ظ
باسلام دوستان بسیار زیباست( تو و دوستی خدا را) یعنی( تو قسم بده خدا را )

محدثه
22 اردیبهشت 1399 07:27 ق.ظ
من عاشق این شعرم هر چقدر هم که میخونم سیر نمیشم
واقعا دستشون درد نکنه.

سیما جعفری منفرد
13 اردیبهشت 1399 10:14 ق.ظ
سلام شعر عالیه ، من هروقت کسی رو میبینم حرص و طمعه زیاد داره وبه دنیای مادی زیاد چسبیده به فکر این شعر و شاعر می افتم ، که دامن دخت جوان و چهره مردان پیر هر دو پر چینند اما این کجا و ان کجا.....

آرش
04 اردیبهشت 1399 07:46 ب.ظ
هر وقت این شعرو می خونم یاد خودم میفتم که دور از شهرم، خونوادم، دوستام، فامیلم، و ... تنها توی یه شهر غریب برای دیدن دوباره همه اونچیزایی که داشتم اما قدرشون ندونستم لحظه شماری می کنم.
به شکوفه ها به باران
برسان سلام ما را

حمید
31 فروردین 1399 12:51 ق.ظ
شعرشایدازنظری ادبی زیبا وبی بدیل باشه اماازنظرزمان بیانش خیانت بودچون در دوره ای که عاقلان دنیا آرزوی زیستن دراین ملک را داشتن وطن تازه جان گرفته ازقرنها سکون سکوت رابه زمینی بی حاصل تشبیه کردو وطن فروشان و حریصان زر و زورباکمک ابلهانی مانندمن این کشورتازه از خواب قرون را به اعماق تارکی بردند

B. N
24 فروردین 1399 03:16 ب.ظ
عالی بود

*hkm*
22 فروردین 1399 11:34 ق.ظ
واقعا این شعر فوق العاده است

پرویز طهماسبی
19 فروردین 1399 11:11 ب.ظ
سلام .همه ما تقریبا هم گون دیدیم وهم بیابان را تجربه کردیم وخشن بودن اب وهوای ان را. ولی هیچ وقت فکر نمیکردم انقدر زیبا میشود به این موضوع نگاه کردواین هنر شاعر است که این گونه زیبا وصف حال می کند .درود بر استاد کد کنی

مژده
17 فروردین 1399 10:18 ق.ظ
باخواندن این شعراحساس خوبی دارم
احساس بریدن ازهرچیزی وپیوستن به خویشتن

متین
04 فروردین 1399 06:29 ب.ظ
کسی می تونه معنی کنه

امیرحسین رفیعی
04 فروردین 1399 03:07 ب.ظ
عالی


سیمین پوراصلان
24 اسفند 1398 08:03 ق.ظ
باسپاس وتشکر
من عاشق این شعر کوتاه وپر محتوا هستم
درود بر استاد سراینده .استاد شفیعی کدکنی

مهدی حسن زاده
15 اسفند 1398 11:36 ق.ظ
لذت بردم. کوتاه و پر مغز

مهدی حسن زاده
15 اسفند 1398 11:34 ق.ظ
لذت بردم. کوتاه و پر مغز

Ghade
14 اسفند 1398 12:03 ق.ظ
باسلام ....این شعر استاد کدکنی یکی از معروفترین و زبانزدترین اشعارنو در یادانسانهای امروزیست اما باید بگویم این شعر الهام گرفتە از شعر ...عبدالرحیم ساوجبلاغی....معروف بە ...وفایی...است کە صد سال پیش فوت کردەاند .دقیقا محتوا و مفهوم از شعر نامبردە گرفته شدەاست

سعید
02 اسفند 1398 10:35 ق.ظ
این شعر زیبا با صدای حبیب آخرت لذت موسیقیه

سمانه.ن
13 بهمن 1398 02:33 ب.ظ
بسیار عالییییی💖💖💖💖💖

بانوی ایرانی
03 بهمن 1398 01:00 ب.ظ
بسیار عالی

عزت معلیم
30 دی 1398 10:31 ق.ظ
شعر بی نظیره

احمد راجی اسدابادی
12 دی 1398 03:36 ب.ظ
واقعا این شعر بی نظیره . عالی عالی عالی . انسان رو با خودش اشتی میده .

هاشم
03 دی 1398 08:28 ق.ظ
برافراشتند

جواد متین ارومیه
01 دی 1398 08:41 ب.ظ
شهرهای استاد کدکنی در حد المپیک ند

جواد متین ارومیه
01 دی 1398 08:39 ب.ظ
شهرهای استاد کدکنی در حد المپیک ند

جوادرحمتی
01 دی 1398 07:19 ب.ظ
معرکه .عالی

Dr.siamaksani
11 آذر 1398 01:52 ب.ظ
زندان که بودم چهار سال این شعر دلتنگی های من بود

Atrisa
09 آذر 1398 05:24 ب.ظ
واقعا شعر فوق العاده قشنگیه من علاقه خیلی زیادی به شعر دارم وقتی این شعر و میخونم به یه آرامش خاصی میرسم واقعا قشنگ و عالیه⁦❤️⁩🌹

محمدعلی مجیدی مهر
21 آبان 1398 11:35 ب.ظ
باسلام احترام بسیارعالی

اسما
10 آبان 1398 11:54 ب.ظ
خیلی شعر عالی چه پر معنا احسنت👏👏👏👏

مهلا
07 آبان 1398 09:24 ق.ظ
عالیه عالی

واحدی
05 آبان 1398 10:38 ق.ظ
من ۴۰سال است که مقیم اروپا هستم عزت نفس زیاد .شعر استاد گرامی باد "هر لحظه قلبمان با هم چنین اشعار عاشقانه پر شده. من نیز گاهی می نویسم اما ،این طوری احساسم را بازگویم::""اگر یاد این اساتید گرانمایه هستم این هنر ایشان است ،،نه (هنر) من.چقدر زیبا وابراز کلام مناسب است؟

مهلا
26 مهر 1398 04:46 ب.ظ
من خودم شاعر هستم اما بهترین شعری هست که من شنیدم خیلی عالی

اسماعیل حاجی ابراهیمی
25 مهر 1398 09:52 ب.ظ
حاجی ابراهیمی..بی نظیر غیر قابل توصیف.

حسین س
24 مهر 1398 02:03 ب.ظ
این شعر رو هیچ کس نمی تونه مثل داریوش بخونه واقعا این دکلمه رو زیبا بیان میکنه

امید
21 مهر 1398 05:29 ب.ظ
نشنو از نی، نی حصیری بینواست
بشنو از دل، دل کبیر کبریاست

امید
21 مهر 1398 05:28 ب.ظ
نشنو از نی، نی حصیری بینواست
بشنو از دل، دل کبیر کبریاست

محمد نيكونام
19 مهر 1398 02:37 ب.ظ
اين شعر استادكدكني چنان دلنگيز است كه روان ادمي رو به قيامت پيوند ميزند!!!!

امید پاک سرشت
18 مهر 1398 12:48 ب.ظ
بشنو از نی چون شکایت می کند و ز جدایی ها حکایت می کند
کز نیستان تا مرا ببریده اند...
حکایت انسان شوریده بخت را دارد که از بهشت دور مانده و و چنان پای بسته این دنیا شده که همیشه آرزوی رسیدن به وطن را دارد
هر کسی کو دور ماند از اصل خویش باز جوید روزگار وصل خویش

حسین
09 مهر 1398 09:00 ب.ظ
واسه من که میخوام از یه شهر کویری برم به زادگاهم در شمال،شیرینه

مهدی طاهری
20 شهریور 1398 04:07 ب.ظ
چه زیباست حس کندن چون گون و دل سپردن به دست باد
و رقصیدن با نسیم

محمد
11 تیر 1398 03:38 ق.ظ
شعر فوق‌العاده زیباییه و در این شکی نیست.
منم با نظر بقیه دوستان موافقم که شاعر از یه حس عمیق قلبی که میتونه الهام نامیده بشه بهرمند شده در سرودن این قطعه زیبا و ناب.
احساس چند ضلعی غریبی به انسان غالب میشه وقتی جملات رو میخونه.

یک وطن پرست
01 خرداد 1398 10:33 ق.ظ
اگر با همه وجودت بخونیش ، حتما گریت میگیره . . .

مرتضی
02 فروردین 1398 05:33 ب.ظ
این شعر اشکمو در اورد، یاد دبیرستان افتادم، یادش بخیر

محمد محمدی حصاری
24 بهمن 1397 11:23 ب.ظ
هر موقع این شعر را میخوانم یا دانشگاه و استاد ادبیات دانشگاه سیرجان سال 76 و 77 قلم خاطره میزند.

محمد محمدی حصاری
24 بهمن 1397 11:20 ب.ظ
هر موقع این شعر را میخوانم یا دانشگاه و استاد ادبیات دانشگاه سیرجان سال 76 و 77 قلم خاطره میزند.

رها
11 بهمن 1397 12:32 ب.ظ
حس غریبی به ادم دست میده با خوندن این شعر
یه حس غریب و جذاب
بی نظیره استاد

محسن
06 بهمن 1397 07:09 ق.ظ
خسته از دست باغبانی که نشانی درختان را به تبر لو میدهد.

فایزه
21 دی 1397 03:58 ب.ظ
عالی این شعر

ظفر علی ۱۲ مهر ۱۳۹۷ ۰۶:۴۵ ب.ظ من ۲۰ سال است این شعر را می خوانم و هنوز هم هر بار می خوانم برایم تازگی دارد و این شعر از نوع همان الهاماتی است که به شاعر هدیه داده می شود
17 دی 1397 03:02 ب.ظ


ظفر علی
۱۲ مهر ۱۳۹۷ ۰۶:۴۵ ب.ظ
من ۲۰ سال است این شعر را می خوانم و هنوز هم هر بار می خوانم برایم تازگی دارد و این شعر از نوع همان الهاماتی است که به شاعر هدیه داده می شود

اکبر پناهی فرد
05 دی 1397 12:08 ب.ظ
واقعلا عالی به یاد دوران دانشجویی افتادم یادش بخیر

محمود
24 آذر 1397 01:54 ق.ظ
مثل شعر سعدی .سهل و ممتنع . کلمه "الهام" کلمه درخور و شایسته ایست .

توانای دانا
13 آبان 1397 09:22 ب.ظ
این شعر بر وزن فعلات فاعلاتن فعلات فاعلاتن آمده است و شعر علی ای همای رحمت نیز بر همین وزن می باشد

محمد رضا دهقانی
05 آبان 1397 11:31 ق.ظ
فقط یک کلمه بینظیر

حسین امیری
24 مهر 1397 12:18 ق.ظ
واقعااین شعربه استادبزرگوارالهام شده چون حقیرهرچه بیشتراین شعررامیخوانم بیشتربرایم تازگی دارد

پیام
20 مهر 1397 11:39 ق.ظ
نمیشه به اینجور الهاماتی که از جانب خداوند بزرگ به شاعر هدیه داده میشود شعر گفت.این چند خط خود زندگیست.

ظفر علی
12 مهر 1397 06:45 ب.ظ
من ۲۰ سال است این شعر را می خوانم و هنوز هم هر بار می خوانم برایم تازگی دارد و این شعر از نوع همان الهاماتی است که به شاعر هدیه داده می شود

شیوا حسینی
17 تیر 1397 06:11 ب.ظ
این شعر استاد شفیعی کدکنی مثل همه شعر های ناب این خاصیت رو داره که هر چی میخونیش تکراری نمیشه من حداقل هزار بار این شعر رو خوندم و باز هم هربار میخونمش حس تازه ای نسبت بهش دارم