بخند ای تمام من، دمی برای خاطرم
شاعر: صادق رحمانی
۱۱ تیر ۱۳۹۱ |
۲۷۸۴ |
۰
هنوز مثل آرزو نشسته در برابرم
کسی که داغ رفتنش شکست پشت باورم
در آن غروب پر غمی که آفتاب رفته بود
چه سایه های مبهمی گذشت از برابرم
مرا که فتنه ی قضا، مرا که پنجه ی قدر
شکسته پای خاطرم در این سرا بر آن سرم؛
که بی تو ای تمام لحظه های خسته ی دلم
مباد زندگی مرا که لحظه ای به سر برم
تمام هستی ام -دلم- به خاطرت گریستم
بخند ای تمام من، دمی برای خاطرم
به مرگ دردناک خود، همیشه گریه می کنم
نشسته جغد زندگی به شانه های باورم