بعد از اسباب کشی

شاعر: محمدعلی سپانلو

۲۳ آبان ۱۳۹۸ | ۶۹۵ | ۰
خانه را که رها کردید
پرده ها فرو ریختند
تابلوها افتادند
کتاب ها را فروختید
(قفسه ها به گرو موریانه ها رفت)
اما چه خرت و پرتی
از چیزهای متروک
کنج اتاق و گوشه ی رف ها ماند
نظیر استکان ترک خورده ای
که دیگر همراه شما نمی آمد
و بوی ارتباط
که نمی خواست خانه را بگذارد
(از نام کهنه اش در منزل جدید خجل می شد)
و حفره های پونز و میخ
غیبت را عمیق تر می کرد.

با رفتن شما، رخت آویز
آرام چرخ زد و
از چین خوردگی سکوت
لبخند شرمناکی برخاست
تا صبح روز بعد که نوبت نظافتچی شد
تا خانه را بروبد از لحظه های اسقاط
و رنگرز رسید
با رنگدان خاکستر
که مثل روز اول خلقت، نو بود و بی گذشته
اما کسی نمی دید
گل میخ را که ریشه در فراموشی داشت
و نور دوردستش
الهام بخش قابِ غیبت می شد.

حسرت ادامه داشت
در هر بهار آتش می کوشید روشن شود
و چوب ها صدا می کردند
تا عاقبت سکوت
سرریز کرد و خلوت کامل شد
با ظاهر بی آزارش
گل میخ سال های سال به دیوار ماند
روزی که عشق (با کرایه نشین جدیدش) می خواست
چیزی بر آن بیاویزد
دیوار، صاف بود

محمدعلی سپانلو

  • متولد:
  • محل تولد:
امتیاز دهید:
Article Rating | امتیاز: با 0 رای


نظرات

در حال حاضر هیچ نظری ثبت نشده است. شما می توانید اولین نفری باشید که نظر می دهید.