در التهاب گونه ی او، قد کشید اشک

شاعر: محمدرضا عبدالملکیان

۱۸ تیر ۱۳۹۱ | ۳۶۵۰ | ۰
مادر، سلام
خانه ات آبادان
گفتم که خانه ات؟
در نامه ی تو خواندم و دانستم
بیداد زخم ظالم موشک
سقف گلین خانه ی ما را
به خاک ریخت
مادر غمت مباد
که پاهای ما به پاست
دست تو، دست من
دست هزار من
می سازد و دوباره می آغازد
هر آنچه را که تیر فتنه می اندازد
گفتی:
«آن شب که موشک آمد و ویران کرد»
«مریم به خواب بود»
«فردا فقط عروسک خونینش
بر جای مانده بود»
یک هفته بعد نیز
یک پیرمرد
دست به خون نشسته ی مریم را
از قلب سبز باغچه ی سرخ خانه اش
در لا به لای گریه ی گل ها جست
مظلوم کوچکم
اینگونه در شقاوت ظلمی بزرگ
سوخت
مادر غمت مباد که تاریخ جنگ ما
با خون پاک و روشن مریم
نوشته خواهد شد
با دل، نگاه کن
تاریخِ پُر تلالو مظلومان
سرشار از شکفتن مریم هاست
این نامه را
از جبهه ی جنوب
از سرزمین زخمی خوزستان
با خون پاک و روشن مریم
با خون پر تلاطم کارون
با خون کرخه می نویسم و می گویم:
مادر غمت مباد
اینجا حضور روشن ایثار
جاری تر از تلاطم کارون است
مادر، اینجا ستاره ها همه روشن
اینجا ستاره ها همه نزدیک
در یک شب حماسه و حمله
بر بام خاکریز
گرمای یک ستاره ی قرمز را
من با دو دست خویش چشیدم
دیروز
در هُرم آفتاب و آتش جبهه
یک زن به سن و سال تو را دیدم
گفتم: سلام مادر
چرخی زد و  به شوق نگاهم کرد
در التهاب گونه ی او
قد کشید اشک
گفتا: شهید شد
با کرخه نور تا دل دریا رفت
مثل صدای اوست، صدایت
او پاره ای ز پیکر من بود
نه
من پاره ای ز پیکر او بودم
مادر
این نامه یک اشارت کوتاه
از سرزمین نور و نخل و پرنده است
از سرزمین زخمی خوزستان
از سرزمین راز شهادت
از سرزمین فرصت پرواز
اینجا، فرصت برای نوشتن زیاد نیست
خشم تفنگ منتظر پنجه ی من است
مادر
چشم انتظار باش
خداحافظ

محمدرضا عبدالملکیان

  • متولد:
  • محل تولد: نهاوند
امتیاز دهید:
Article Rating | امتیاز: 3.5 با 2 رای


نظرات

در حال حاضر هیچ نظری ثبت نشده است. شما می توانید اولین نفری باشید که نظر می دهید.