بیداد کن، که نیستم از اهل سبزوار
شاعر: محمدمهدی سیار
۲۹ تیر ۱۳۹۲ |
۱۶۷۵ |
۰
بیداد کن، که نیستم از اهل سبزوار
هم تن دهم به ذلت و هم سر نهم به دار!*
باید نظاره کرد، نباید فرار کرد
وقتی که شیر داشته باشد سر شکار
در گردشم به سوی تو، والشمس و القمر
شیدای روی و موی تو، واللیل و النهار
باور مکن که زنده بمانم بدون تو
نه من کم از زمینم و نه تو کم از بهار
گیسو ببند و نظم جهان را به هم مزن
حکم خدای عالمیان را نگاه دار
امروز آبروی من است این که می رود
پنهان کن اشک های مرا آسمان، ببار
*اشاره به شعار سر به داران سبزوار؛ «سر به دار می نهیم اما تن به ذلت نمی دهیم!»