از شما، از این سلام خشک و خالی خسته ام
شاعر: امید مهدی نژاد
۰۳ تیر ۱۳۹۲ |
۱۸۷۵ |
۰
از دل بی درد، از دستان خالی خسته ام
خسته ام، از آرمان های خیالی خسته ام
جاده ای می خواهم از اینجا به شهری دوردست
آه، از بن بست های این حوالی خسته ام
عشق مصنوعی که تقدیر عروسک هاست، من
دیگر از بوییدن گل های قالی خسته ام
آه، وقتی تشنه ام در خشکسالی واقعی
از مرور خاطرات آبسالی خسته ام
روز و شب تکرار کردم روز و شب را، روز و شب
خسته ام، تا چند تکرار و توالی؟ خسته ام
عشق های فی البداهه، شعرهای بی شعور
از شما ای شاعران ارتجالی! خسته ام
از شما، از این سلام خشک و خالی خسته ام
از شما، از ازدحام بی خیالی خسته ام