گِله کم نیست، ولی لب ز سخن خواهم بست
شاعر: محمدمهدی سیار
۲۳ فروردین ۱۳۹۱ |
۲۹۸۴ |
۰
دلم امروز گواه است کسی می آید
حتم دارم خبری هست...گمانم باید...
فال حافظ هم، هر بار که می گیرم باز
«مژده ای دل که مسیحا نفسی...» می آید!
باید از جاده بپرسم که چرا می رقصد؟
مست موسیقی گامی شده باشد شاید
ماه در دست، به دنبال که این گونه زمین
مست می گردد و یک لحظه نمی آساید؟!
گِله کم نیست، ولی لب ز سخن خواهم بست
اگر آن چهره به لبخند لبی بگشاید