نذر کردم بروم خوب گم و گور شوم
یک دهه از جلوی چشم خودم دور شوم
بروم جانب تفتیده ترین تاکستان
مست از جذبه هفتاد و دو انگور شوم
جام حیرت بزنم مست علی مست شوم
چای هیئت بخورم نور علی نور شوم
اشک می ریزم و امید که این فن شریف
اگر از روی ریا باب شود، کور شوم
سببی ساز که از روضه به آنجا برسم
که خریدار سرِ دار چو منصور شوم
من اگر سمت شهادت نروم از سر ترس
مددی حضرت ارباب که مجبور شوم
...
در رثای تو شدم شاعر و دارم امید
با تو محشور شوم من نه که مشهور شوم!