کریمی که از کودکی می شناسم...

شاعر: حسین عباسپور

17 آبان 1395 | 3632 | 9
صبوری به پای تو سر می گذارد
غمت داغ ها بر جگر می گذارد

کمی خواستم از غریبی بگویم
نه؛ این بغض سنگین مگر می گذارد؟

و حتما شبیه همان مرد شامی
نگاه تو در من اثر می گذارد

کریمی که از کودکی می شناسم
قدم روی چشمان تر می گذارد

دلم باز با یاد غم هایت آقا
غریبانه سر روی در می گذارد
....
نمک ریخت یک شهر بر زخم مردی
که دندان به روی جگر می گذارد

امتیاز دهید:
Article Rating | امتیاز: 4.8 با 10 رای


نظرات

رضا محمدصالحی
30 تیر 1392 03:36 ب.ظ
کمی خواستم از غریبی بگویم
نه؛ این بغض سنگین مگر می گذارد؟

راستی این مصرع یک /م/ کم دارد نه؟

قدم روی چشم تر می گذارد

قدم روی چشم ترم می گذارد

درود بر شما عالی عالی

سیده تکتم حسینی
20 دی 1391 09:54 ق.ظ

امامی که از غربت خاطراتش ...
غریبانه سر روی در میگذارد...

حسین عباسپور
16 دی 1391 01:06 ب.ظ
سلام و تشكر به برادران شريف شرافت
آقا سيد رضا حقيقتش خودمهم همين رو ميخواستم ولي نشد
مصرع شما هم خيلي عالي بود
ممنون از هديتون

سیدمحمدرضا شرافت
15 دی 1391 02:32 ب.ظ
سلام....بسیار زیبا ممنون..فقط کاش مصرع" غریبانه سر روی در می گذارد " برای امام حسن بود ...مثلا اینجوری: امامی که از غربت خاطراتش ...غریبانه سر روی در میگذارد...و حتما مصرعی بهتر از مصرعی که من گذاشتم

سیدمحمد جواد شرافت
13 دی 1391 01:28 ب.ظ
و من نیستم بدتر از مرد شامی
نگاه تو در من اثر می گذارد

حسین عباسپور
03 دی 1391 08:27 ق.ظ
سلام و تشکر به دوستان و استاد عزیزم
مارو از هدایای نقدیتون بی بهره نذارید
لطفا درباره دو بیت خذف شده از شعر که تو وبلاگم هست هم نظر بدید
ممنون
یاعلی

يوسف رحيمي
02 دی 1391 12:40 ب.ظ
کریمی که از کودکی می شناسم
قدم روی چشم ترم می گذارد

بسيار عالي

محمد هادی مقیسه
01 دی 1391 09:13 ب.ظ
آفرین عالی بود خیلی......

01 دی 1391 01:15 ب.ظ
نمک ریخت یک شهر بر زخم مردی
که دندان به روی جگر می گذارد

خداقوت برادر....