ستاره خاطره ها داشت، بی شمار از تو

شاعر: محمدسعید میرزایی

۰۶ تیر ۱۳۹۳ | ۹۱۰ | ۰

گذشت رود ز یک ماهی و قطار از تو

و بعد یک چمدان ماند، یادگار از تو
 
ستاره، ساعت، دفترچه، تکه ای از ماه
و عکس کوچکی از آخرین بهار از تو
 
ستاره از شبِ عاشق شدن برایت ماند؛
ستاره خاطره ها داشت، بی شمار از تو
 
و ساعتی که پس از مرگ تو توقف کرد؛
نشانِ کوچکِ یک عمر انتظار از تو
 
پیاده رفتی، بر ریل روزها، آری
و چون قطار گذر کرد، روزگار از تو
 
هنوز مردم این شهر، از تو می گویند؛
غروب یکشنبه، ساعت چهار، از تو!
 
غروب یکشنبه، تو هنوز منتظری
و باز می گذرد، آخرین قطار، از تو

محمدسعید میرزایی

  • متولد:
  • محل تولد: کرمانشاه
  • کارشناسی ارشد ادبیات فارسی از دانشگاه تهران
امتیاز دهید:
Article Rating | امتیاز: با 0 رای


نظرات

در حال حاضر هیچ نظری ثبت نشده است. شما می توانید اولین نفری باشید که نظر می دهید.