بترس از این همه لولو که پشت پنجره اند

شاعر: سعید بیابانکی

11 تیر 1393 | 2782 | 1

 

شب است و باغچه های تهی ز میخک من
و بوی خاطره ها در حیاط کوچک من
 
حیاط خلوت من از سکوت سرشار است
کجاست نغمه ی غمگینت؟ ای چکاوک من!
 
به سکّه سکّه ی اشکم تو را خریدارم
تویی بهای پس اندازهای قلّک من
 
بگیر دست مرا، ای عروس دریایی!
بیا به یاری دنیای بی عروسک من
 
تو را به رشته ای از آرزو گره زده اند
به پشت پنجره ی سینه ی مشبّک من
 
کسی نیامده؛ حتّی کلاغ های سیاه
به قصد غارت جالیز بی مترسک من
 
کبوترانه بیا تخم آشتی بگذار
میان گودی انگشت های کوچک من1
 
شب است و خواب عمیقی ربوده شهر مرا
کجاست شیطنت کودکیّ و سوتک من؟
 
بترس از این همه لولو که پشت پنجره اند
بخواب شعر قشنگم! بخواب کودک من!
 
 
1-« و پرستوها در گودی انگشتان جوهری ام/تخم خواهند گذاشت» (فروغ فرّخزاد)

سعید بیابانکی

امتیاز دهید:
Article Rating | امتیاز: 4.67 با 6 رای


نظرات

محمدعلي ساكي
17 تیر 1393 01:01 ق.ظ
سلام وسپاس
لذت بردم از خواندن غزل زيبايتان
كبوترانه بيا تخم آشتي بگذار
ميان گودي انگشت هاي كوچك من