قرار بود که با اين بهار برگردي
پس از «هزار و دو شب» انتظار برگردي
قرار بود پلاک ات به سينه ات باشد
نه با ستاره ي دنباله دار برگردي
چقدر ساکت و سردي، چطور خوابت برد
مگر قرار نشد بي قرار برگردي
آهاي ساکن تابوت اين که رسمش نيست
صنوبري بروي، لاله زار برگردي
چقدر دوره ي تسبيح ختم کردم تا
تو با دو شانه پر از کوله بار برگردي
::
بخواب! اسم تو شايد به کوچه ميخ شود
مگر به حافظه ي شهردار برگردي