قصد کردم که از او دل بکنم صبر آمد

شاعر: سید مهدی موسوی

27 دی 1391 | 3312 | 3
آمدم پیله به دورش بتنم صبر آمد
عطسه زد دکمه ای از پیرهنم، صبر آمد

آمدم پشت در و در زدم و گفت که کیست
خواستم زود بگویم که منم صبر آمد

نیت بوسه به لب داشتم اما چه کنم
گره افتاد به کار دهنم صبر آمد

دل به دیوانگی اش دادم و دیدم سخت است
قصد کردم که از او دل بکنم صبر آمد

تا که تصمیم گرفتم بت من خرد شود
از لب تیشه ی شیرین شکنم صبر امد

دست بردم که شبی خنجر زهرآگین را
آه بیرون بکشم از بدنم صبر امد

سید مهدی موسوی

  • متولد:
  • محل تولد:
امتیاز دهید:
Article Rating | امتیاز: 4 با 20 رای


نظرات

الهه عارف
29 دی 1391 09:10 ب.ظ
قصد کردم که از او دل بکنم صبر آمد

شهاب مرادی
29 دی 1391 07:59 ق.ظ
چقدر حس خوبی دارد غزل شما و قافیه هایش چه بجا نشسته است ، به خواندن چندین باره می ارزد و ابیاتش ناخوداگاه در ذهن حک میشود ، لذت بردم

سیدعلیرضا جعفری
27 دی 1391 06:19 ب.ظ
دل به دیوانگی اش دادم و دیدم سخت است
قصد کردم که از او دل بکنم صبر آمد...

چقد این غزل زیباست
ممنون واسه حس انتخابتون...