شاعر اگر درد نداشته باشد شاعر نیست
بافنده ی لغات است
با ریتم یا بدون ریتم
شاعر درد می خورد تا به درد بخورد
شاعربی درد به درد مولا نمی خورد
برود بمیرد بهتر است
*
آقا می گوید
دشمن دارد نفوذ می کند
با قارچ های سمی روی پشت بام ها
با وعده و وعید حکومت ری
با تعریف و تمجید از برخی خواص
چقدر هندوانه این روزها ردو بدل می کنند برای همدیگر
در این روزنامه های زنجیره ای
مادرم شب تا صبح بیدار است و از چشمانش دعا می بارد برای سلامتی آقا
وقتی بعضی خواص سجاده دنیا پرستی را رو به قبله کاخ سفید پهن کرده اند
و در" غین" ..." غیر المغضوب علیهم" وا مانده اند
*
پدرم یک عاشق افراطی است
دلش می خواست در دیدار جانبازان بصیر با رهبر
او هم با آقا سید علی دست می داد
اما وقتی عده ای قهوه ی بی خیالی می خوردند و در خیابانهای لندن قدم می زدند
دلواپس ناموس و غیرت وطن شد
و دست هایش را با علمدار معامله کرد
برای یک جرعه از خاک شلمچه
دیروز وقتی دیپلماسی لبخند با جان کری دست می داد
حالت بدی به پدرم دست داد
دست که روی دست بگذاری
دشمن دست به کار می شود
و دست از سرت برنمیدارد
و تک تک سلولهای فهم و شعورت را دستکاری می کند
آنقدر که کار دست خودت بدهی و بشوی دست نفوذ دشمن
دیروز خبر رسید
به ابراهیم در دفاع از حرم حضرت زینب (س)
حالت شهادت دست داد
و تابوتی را دیدم به رنگ سفید و سبز و سرخ
که بر روی دست کوچه ها
دست به دست می شد و داغ جوان خیرات می کرد
در ازدحام دستهايي كه تكبير مي دادند
زن جوانی پلاکارتی در دست داشت
"فاطمه خانم بابات رفت پیش بابای حضرت رقیه (س)"
*
من در مسیر پیاده روی اربعین
عده ی زیادی از افراطیون را دیدم
که دلواپس بودند نکند جای عشق لیلا
دچار عشق زلیخا بشوند و در چاه بمانند
و عشقی جز عشق ارباب در قلبشان نفوذ کند
و فرجام کارشان را به بهشت سالار و ساقی نرساند
هرچند حاج حسن می گوید:
" آدم ها را نمی شود به زور به بهشت برد "
امام حسین( ع) هم نباید قیام می کرد
مگر نمی دانست کسی را نمی شود به زور به بهشت برد...!
باید صلح می کرد مثل امام حسن( ع)
که به اندازه انگشتان دست
عمار نداشت...
که اگر داشت عاشورایی به پا می کرد از جنس حسن بن علي ( ع)
ما اما دلمان خوش است به جاده ی نجف تا کربلا
بعضی ها هم دلشان خوش است به پرواز تهران – نیویورک تا به پابوس کدخدا بروند
نرخ پروازها را آزاد کردند
غیرت هم آزاد شده
و حیا و عفت و حجاب را در حراجی های فصل می توانی ارزان بخری
نیت کرده اند لانه ی جاسوسی کدخدا را باز کنند و ثابت کنند که ما با دنیا قهر نیستیم
باید با همه دوست بود
با یزید... با شمر... با خولی... با حرمله... با ابن ملجم.. با خاندان ابوسفیان
باید در همه ی دلها نفوذ کرد حتی در دل سياه ابلیس
راستی ارباب چطور در دلها نفوذ کرد ..؟!
چه قدرتی دارد این نفوذ حسینی !
وقتی کدخدا و سگهایش
با قلاده ی اسرائیلی و پاپوش سعودی
میلیونها دلار تهید و کشتار و وحشت را پارس کردند در منطقه
ارباب داشت آرام آرام دل 28 میلیون عاشق را به پنجره فولاد حرم علمدار علیه السلام گره می زد
جاده نجف تا کربلا پاتوق آدم های افراطی و بی سواد بود
که نفوذ آواره شان کرده بود
آن هم با پای پیاده و با دلخوشی یک استکان چای عراقی با شکر یا بدون شکر
بفرما زائر موکب شباب الخمینی (ره) آماده پذیرایی است
من نفوذ خمینی(ره) را در جاده نجف تا کربلا دیدم
داشتم قرمه سبزی می خوردم که
یاد جمله وزیر افتادم
ما فقط قرمه سبزی داریم که صادر کنیم
و ديگر هیچ
پدرم نگاهش را به قاب عکسی دوخت
که مهندسی و تدبیر شهید شاطری را به لبنان صادر کرده بود
و دیپلماسی حاج احمد را از دوکوهه به سرزمین شقی ترین سفاکها
و با خلاقیت و اراده تهرانی مقدم خواب آرام دشمن را موشك باران كرده بود
و حاج قاسم را که داشت عشق و ولایت مداری را صادر می کرد
کانتینر... کانتینر
از بصره تا الرمادی
و حلب تا النصره و دمشق
از یمن و بحرین تا ضاحیه و کشمیر
یادم آمد امام (ره)
انقلاب اسلامی را به همه ي دنيا صادر کرد
زماني كه تحريم ها بي اثر بود
چقدر صادرات و واردات داشتیم
البته اگر این کفش های چینی وزیر بگذارند...
باید دهخدا را پیدا کنم
تا واژه نفوذ را دوباره برایم معنا کند
دیروز انسان 250 ساله ی آقا را می خواندم
که چقدر از این انسان نماهای متقلب زخم خورده است
راستی هوای پایتخت از حالت اضطرار هم گذشته
یک نفر این خبر را به "حاج احمد متوسليان" مخابره کند
ابراهيم .... همتي كن...
داریم خفه می شویم
حاج حمید در هوای آلوده ی پایتخت که جیغ بنفش می کشید
پشت چراغ قرمز سرفه هایش خفه شد
خبرگزاری هاي افراطيون تیتر زدند: .." حاج حمید هم به دوستان شهیدش پیوست"
بالاخره از ام. پی . تی خارج شدیم
از خط ولایت علی چطور...؟
وقتی روزنامه های زنجیره ای بلندگوی خاطره سازی های آقای خاطره می شوند
و با فتنه ی نفوذ در خبرگان
برای رهبری امام خامنه ای نقشه می کشند
ولی امر مسلمین جهان نامه می نویسد برای جوانان سرزمین کدخدا
تا از قدرت نفوذ ثارالله بگوید
این عمار...؟
من دلواپس تنهایی مولایم بودم
که شعر به دادم رسید
و نگذاشت گوشه ي اتاق بي دردي جان بدهم
علی در جمع فتنه گران
بصیرت را فریاد می زد
و سراغ عمار را می گرفت
دلمان را آتش زد
عده ای در تلاطم دریای ولایت
غرق شدن در بی بصیرتی را به سوار شدن در کشتی نجات ترجیح دادند
دشمن نفوذ کرد مثل ویروس آنفولانزا
بعضی ها خودشان را واکسینه نکرده بودند
در غفلت و بی بصیرتی تلف شدند ... مردند...
تقصیر خودشان بود
تازه می فهمم چرا آقا سالهاست که چفیه را از دوشش برنمیدارد
*
شاعر یا باید حرف بزند یا بمیرد
راه سومی ندارد
راست می گوید" علیرضا غزوه "
در این قرن پست مدرن هنوز بعضی ها گاو می پرستند..!
امامی- 24-25آذر94
شعر کامل در لینک http://ne-emami58.blogfa.com/