بهار آمد و رفت باور نکردی
سلامی به گل های پر پر نکردی
زمین غرق موسیقی زیستن شد
دل مرده ات را شناور نکردی
کناری نشستی و باران که آمد
لبی از «شراب عطش» تر نکردی
تو در هفتمین گور خود خفته بودی
نگاهی به این هفت پیکر نکردی
چنین بودی اما خوشا دست پاکی
که آلوده ی «نان و خنجر» نکردی