تنها در آن بیغوله من بودم
با خویشتن بی خویشتن بودم
می رفتم اما ذکر می گفتم
می گفتم اما بی دهن بودم
آن جا کسی جز من نبود، آری
پس با که آنجا در سخن بودم؟
شلّیک گنگی میخ کوبم کرد
گویی دچار راه زن بودم
تیری به قلبم خورد و افتادم
انگار نعشی بی کفن بودم
دیدم کسی از نعش من برخاست
گفتم تو بودی؟ گفت: من بودم