آه ای زمزمه ی ایل و تبارم! باران!

شاعر: علی داوودی

۰۲ آذر ۱۳۹۳ | ۲۵۵۶ | ۰
خسته ‌ام قطره، قطره بشمارم، باران
دوست دارم که بر این خاک ببارم باران
 
دوست دارم که دل از شهر و دیارم بکنم
بروم سر به بیابان بگذارم، باران
 
سبز نه! زرد نه! آمیزه‌ ای از سبزم و زرد
بس که درهم شده پاییز و بهارم باران
 
داروک نیست خدا! قاصدکی بود ای کاش
کاش می ‌شد به نگارم بنگارم، باران
 
تو نمی‌ آیی و من این همه خاکی شده‌ ام
تو اگر باشی با خاک چه کارم؟ باران
 
نسل در نسل دلم در عطش خواندن توست
آه ای زمزمه ی ایل و تبارم! باران!
 
خسته‌ ام خسته از این قول و قرارم باران
که نمی ‌باری بر سنگ مزارم باران
 
خسته‌ ام از خودم و هر چه که با من مانده‌ ست
گله دارم، گله دارم، گله‌ دارم باران!

علی داوودی

امتیاز دهید:
Article Rating | امتیاز: 5 با 3 رای


نظرات

در حال حاضر هیچ نظری ثبت نشده است. شما می توانید اولین نفری باشید که نظر می دهید.