به رسم رستگاری آمدیم و راه ما گم شد
مسیر این سفر از غفلت ناگاه ما گم شد
ز شرق روحمان نامحرمان خورشید را بردند
شب مهتابی ما رفت و قرص ماه ما گم شد
بپرسید از هواداران یوسف قصه ی ما را
که احساس برادر ناگهان در چاه ما گم شد
شگفت از این شگفت آباد ناآباد ویرانگر
که در ویرانه هایش باطن آگاه ما گم شد
هنوز آوای حوا خواب آدم را می آشوبد
بهشت ما به دست نفس دنیا خواه ما گم شد
بیابان تا بیابان زندگانی را سفر کردیم
و از آغاز حرکت راه منزل گاه ما گم شد
نه فصل بازگشتن هست و نه هنگامه ی ماندن
خداحافظ رفیقان!فرصت کوتاه ما گم شد