من از طراوت دنیای تازه لبریزم
بهار تازه، گل تازه، شبنم تازه
چه دلپذیر و طرب آور است خاموشی
چه نعمتی ست فراموشی
من از گذشته گذشتم
و ذهنم از همه ی خاطرات، خالی شد
چو پوپکی آزاد
در این فضای دگرگون لبالب از شورم
پر از ترنم پروازم
درون هاله ای از نورم
امیدوار کلامی ز من مباش ای دوست
که چشم های من از هر کلام گویا تر
و قاب صورت من در سکوت زیباتر
خوشا شراب فراموشی
خوشا نگفتن و خاموشی