در تنم رقصيد و آتش وار طوفان آفريد ...

شاعر: عالیه مهرابی

10 اسفند 1391 | 2419 | 5
در تنم رقصيد و آتش وار طوفان آفريد
او كه طوفان را چنين گيسو پريشان آفريد!

هيزمي انبوه در جان و تنم انباشت و
آتشش زد تا اجاقي در زمستان آفريد

مي رسانَد ما دو تا را در خم يك شب به هم
او كه ابروهاي پيوسته فراوان آفريد!

او كه بعد از رنج كابوس زمستان، بي دريغ
اتفاقي تازه در آغوش گلدان آفريد

وسعت دنيا براي عشقمان كافي نبود
پس نشست و فال ما را توي فنجان آفريد

قهوه اش را هم زد و ما را به رقصي ناگهان...
قهوه اش را هم زد و رقصي  دو چندان آفريد!

مكث كرد و دكمه هاي ذهن خود را باز كرد
ما دو تا را در دوبيتي هاي " عريان " آفريد!!!

عشق، سردش شد سپس با آخرين كبريت خود
كاج جشن كوچك ما را چراغان آفريد!!

 

عالیه مهرابی

امتیاز دهید:
Article Rating | امتیاز: 3.86 با 14 رای


نظرات

محمد صادق رحمانی پور
18 اسفند 1391 05:56 ب.ظ
خوب بود ..

محمدمهدی عبداللهی
18 اسفند 1391 03:04 ب.ظ
سلام
غزل بسیار زیبایی بود
موفق باشید در پناه امام زمان

محمدمهدی عبداللهی
18 اسفند 1391 03:01 ب.ظ
سلام علیکم
غزل بسیار زیبایی بود
موفق باشید
التماس دعا

حسن ملکان
14 اسفند 1391 10:56 ق.ظ
احسنت...

سیدعلیرضا جعفری
10 اسفند 1391 10:52 ب.ظ
غزل واقعن زیبایی بود از خوندن تک تک ابیاتش لذت بردم
ممنون از حسن انتخابتون...