گفتند: «لب ببندید» گفتیم: «عار بادا»

شاعر: محمدکاظم کاظمی

27 اردیبهشت 1391 | 3419 | 2
حلق سرود پاره، لب های خنده در گور
تنبور و نی در آتش، چنگ و سَرَنده* در گور

این شهر بی تنفس لَت خورده ی چه قومی است؟
یک سو ستاره زخمی، یک سو پرنده در گور

دیگر کجا توان بود، وقتی که می خرامد
مار گزنده بر خاک، مور خورنده در گور

گفتی که جهل جانکاه پوسیده ی قرون شد
بوجهل و بولهب ها گشتند گَنده** در گور

اینک ببین هُبل را، بُت های کور و شَل را
مردان تیغ بر کف، زن های زنده در گور

جبریل اگر بیاید از آسمان هفتم
می افکنندش این قوم، با بالِ کنده در گور


گفتند: «گُل مرویید، این حکم پادشاه است»
چشم  و چراغ بودن، روشن ترین گناه است

حدّ شکوفه تکفیر، حکم بنفشه زنجیر
سهم سپیده، تبعید، جای ستاره چاره است

آواز پای کوکب در کوچه ها نپیچد
در دستِ شحنه شلاق همواره رو به راه است

مغز عَلَم به دوشان تقدیم مار بادا
وقتی که کلّه ها را خالی شدن کلاه است

صابون ماه و خورشید صد بار بر تنش خورد
اما چه می توان کرد؟ شب همچنان سیاه است

ناچار گُل مرویید، از نور و نی مگویید
وقتی به شهر کوران، یک چشمه پادشاه است


شهری که این چنین است، بی شهریار بادا
یعنی که شهریارش رقصانِ دار بادا

تا ردّ پای نااهل در کوچه آشکار است
سنگ آذرخش بادا، چوب اژدها بادا

قومی که خارِ وحشت بر کوی و برگذر کاشت
در کوره های دوزخ آتش بیار بادا

حتی اگر اذانی از حلقشان برآید
بانگ کلاغ بادا، صوت حمار بادا

گفتند:«سربدزدید» گفتیم: «سر نهادیم»
گفتند: «لب ببندید» گفتیم: «عار بادا»

با پتک اگر نکوبیم بر کلّه های خالی
مغز علم به دوشان تقدیم مار بادا



*سَرَنده: نام سازی است در افغانستان
** گَنده: گندیده، پوسیده

محمدکاظم کاظمی

امتیاز دهید:
Article Rating | امتیاز: 4.09 با 11 رای


نظرات

محمد یاسین
04 خرداد 1400 04:57 ق.ظ
عالا

محمد یاسین
04 خرداد 1400 04:51 ق.ظ
من خوشحالم این صفحه را دنبال می کنم