به دور هر که بچرخی به دورت اندازد

شاعر: علیرضا بدیع

27 اردیبهشت 1391 | 2258 | 0
به جرم این که دلم آه هست و آهن نیست
کسی به جز تو در این روزگار با من نیست

نه یک..نه ده.. که تو را صدهزار بافه ی مو
دریغ از این که مرا صد هزار گردن نیست

تو را چنان که تویی هیچ شاعری نسرود
«زنی چنین که تویی جز تو هیچ کس زن نیست»*

مخاطبان عزیز! این زنی که می شنوید
فرشته ای است که البته پاک دامن نیست

که دست هر کس و ناکس دخیل دامن اوست
ولی رسالت او مستجاب کردن نیست

طنین در زدنش منحصر به این فرد است
که هیچ طنطنه ای این قدر مطنطن نیست

خوش آمدی..بنشین..آفتاب دم کردم
که «چای دغدغه ی عاشقانه ی» من نیست**

زمانه ای شده خاتون که هفت خوان از نو
پدید آمده، اما یکی تهمتن نیست

به دور هر که بچرخی به دورت اندازد
اگر چه قصه ی ما قصه ی فلاخن نیست

تو را به خانه نیاورده ام گلایه کنم
شب است و وقت برای گلایه کردن نیست

بیا از این گله ها بگذریم و بگذاریم
زمان نشان بدهد دوست کیست..دشمن کیست..


*وامی از حسین منزوی
**وامی بی بهره از حسن صادقی پناه
امتیاز دهید:
Article Rating | امتیاز: 3.33 با 3 رای


نظرات

در حال حاضر هیچ نظری ثبت نشده است. شما می توانید اولین نفری باشید که نظر می دهید.