تو همه شهرهایی و من همه ی انسان ها
شاعر: علی محمد مودب
10 خرداد 1391 |
1409 |
0
سلام اصفهان من!
در چه حال است «زاینده رود» تو
مهربان
با ماهیان و مرغانش
وقتی مرا به یاد می آوری
و جنازه های بادکرده بر آب ظاهر می شوند
در چه حال است چهار باغ تو؟
چه می کنند مسافران آسیایی و اروپایی تو؟
در چه حال اند مسافران بوشهری تو؟
که چنان داغ از میدان گازی عسلویه سخن می گویند
که اگر بخواهی سیگاری تعارف شان کنی
آتش می گیرند
در چه حال است روح شاه عباس؟
آیا هنوز پاهاش آویزان از فراز «سی و سه پل»
تماشا می کند سبیلش را در آب
در چه حالم من در نمازخانه ی «ترمینال صفه»
عشق در سینه ی من هنوز همان است
که مرا به شهر دلدارم برد.
راننده ی اتوبوس آیا همان طور سر دماغ مانده؟
راستی مسافرانش بیدار شدند؟
در چه حالی اصفهان؟
در چه حالی ای زن بی تا
که قلبم را شکستی
تو را اصفهان می نامم
که اصفهان نزدیک ترین نام به توست
می گویند اصفهان نیمی از جهان است
و تو همه ی دنیای من هستی
تو مشهدی و من زائر سرطانی
تو عسلویه ای و من کارگر چهارمحالی
تو همدانی و من عین القضات
تو کاشانی و من امیرکبیر
تو همه شهرهایی و من همه ی انسان ها
شیرازی تو و من حافظ
شهری هستی تو
که در تو من به دنیا آمدم
در تو شاعر شدم
و در تو دفن خواهم شد