دلم را کجا-مثل دستم- بشویم؟
شاعر: سید حسن حسینی
۲۸ خرداد ۱۳۹۱ |
۲۵۴۰ |
۳
گریزی ندارم که شعری بگویم
دل نازکت را به نحوی بجویم
بگویم که پشتم به خورشید گرم است
زمانی که گل می کنی رو به رویم
و حالا در این قحطی آب و احساس
دلم را کجا-مثل دستم- بشویم؟
از اول تو بی پرده با من نگفتی
که بی پرده حالا من از خود بگویم!
من از تشنگی های خود با تو گفتم
و از مخزن بغض ها در گلویم
جواب تو تکرار تلخ عطش بود
و سنگی که لغزید سوی سبویم
گل لحظه ها را به مفهوم مطلق
اجازه ندادی کنارت ببویم
اجازه ندادی که چشمت بیفتد
به چشم سکوت من و های و هویم
و حالا..............
تو با برق الماس چشمتclick کن:
بمیرم؟ بمانم؟ بخندم؟ بمویم؟