صد ناله هست و از لبِ جانان نصیب نیست
شاعر: محمدرضا شفیعی کدکنی
۰۴ تیر ۱۳۹۱ |
۱۶۳۴ |
۰
آن را که در هوای تو یک دم شکیب نیست
با نامه ایش گر بنوازی غریب نیست
امشب خیالت از تو به ما با صفاتر است
چون دستِ او به گردن و دستِ رقیب نیست
اشکم همین صفای تو دارد، ولی چه سود
آیینه ی تمام نمای حبیب نیست
فریادها که چون نی ام از دستِ روزگار
صد ناله هست و از لبِ جانان نصیب نیست
سیلاب، کوه و درّه و هامون یکی کند
در آستانِ عشق، فراز و نشیب نیست
آن برق را که می گذرد سرخوش از افق
پروای آشیانه ی این عندلیب نیست