وه چه بیگانه گذشتی نه کلامی نه سلامی

شاعر: محمدرضا شفیعی کدکنی

۰۷ تیر ۱۳۹۱ | ۲۰۶۴۹ | ۶
وه چه بیگانه گذشتی نه کلامی نه سلامی
نه نگاهی به نویدی نه امیدی به پیامی

رفتی آن گونه که نشناختم از فرط لطافت
کاین تویی یا که خیال است، از این هر دو کدامی؟

روزگاری شد و گفتم که شد آن مستیِ دیرین
باز دیدم که همان باده ی جامی و مدامی

همه شوری و نشاطی، همه عشقی و امیدی
همه سِحری و فسونی، همه نازی و خرامی

آفتابِ منی افسوس که گرمی دِه غیری!
بامدادِ منی ای وای که روشنگرِ شامی!

خفته بودم که خیالِ تو، به دیدارِ من آمد
کاش آن دولتِ بیدارِ مرا بود دوامی!

محمدرضا شفیعی کدکنی

  • متولد:
  • محل تولد: کدکن روستایی بین نیشابور و تربت حیدریه
امتیاز دهید:
Article Rating | امتیاز: 4.27 با 125 رای


نظرات

محمد موذن
۱۱ آبان ۱۴۰۳ ۰۸:۱۲ ق.ظ
بسیار زیبا استاد بزرگوار
خیلی تاثیر گذاره

بانو
۱۴ مرداد ۱۴۰۲ ۰۷:۲۴ ب.ظ
وه عجب شعری سرودی
فتبارک فتبارک🤝🌼

نجوا
۱۶ خرداد ۱۴۰۲ ۰۳:۱۴ ب.ظ
عالی بود با روح و روان آدم بازی میکنه

ستایش
۲۳ مهر ۱۴۰۱ ۰۷:۲۰ ق.ظ
عالی بود هربار خوندنش تازگی داره واقعا با روح و روان آدم بازی میکنه بس که تاثیرگذاره🥺💔

سعید
۱۴ بهمن ۱۴۰۰ ۱۰:۰۳ ق.ظ
وجود وطبع روان و بی نظیر و پر خیر استاد عزیز دکتر شفیعی کدکنی مانا باد .

فاطمه رمضانی
۲۶ دی ۱۳۹۹ ۱۰:۰۲ ق.ظ
سلام از خواندن زیبای شما لذت بردم
قلمی روان وبیانی شیوا دارید