از تو این سنگدلی ها به گمانم نرسید

شاعر: محمدرضا شفیعی کدکنی

07 تیر 1391 | 21402 | 1
مُردم از درد و به گوش تو فغانم نرسید
جان ز کف رفت و به لب رازِ نهانم نرسید

گرچه افروختم و سوختم و دود شدم
شِکوه از دستِ تو هرگز به زبانم نرسید

به امید تو چو آیینه نشستم همه عمر
گردِ راه تو به چشم نگرانم نرسید

غنچه ای بودم و پرپر شدم از بادِ بهار
شادم از بخت که فرصت به خزانم نرسید

منِ از پای در افتاده به وصلت چه رسم
که به دامانِ تو این اشکِ روانم نرسید

آه! آن روز که دادم به تو آیینه ی دل
از تو این سنگدلی ها به گمانم نرسید

عشقِ پاکِ من و تو قصه ی خورشید و گُل است
که به گلبرگِ تو ای غنچه لبانم نرسید

محمدرضا شفیعی کدکنی

  • متولد:
  • محل تولد: کدکن روستایی بین نیشابور و تربت حیدریه
امتیاز دهید:
Article Rating | امتیاز: 4.3 با 80 رای


نظرات

حمید ب
21 اردیبهشت 1401 11:50 ق.ظ
این شعر وصف حال منه...