جسمم غزل است اما، روحم همه نیمایی ست

شاعر: محمدعلی بهمنی

19 مرداد 1391 | 3485 | 1
جسمم غزل است اما، روحم همه نیمایی ست
در آینه ی تلفیق، این چهره تماشایی ست

تن خو به قفس دارد، جان زاده ی پرواز است
آن ماهی تنگ- آب و این ماهی دریایی ست

در من غزلی اینک دنبال تو می گردد!
ای آنکه تو را دیدن انگیزه ی گویایی ست

«من» فکر گریزم «او» تا راه به من بندد
با قافیه های ناب در حالِ صف آرایی ست:

کز خلق چه می جویی، شاعر؟ که به شعرِ تو
از حالتِ چشم اوست، گر این همه گیرایی ست

این اوست که تفسیری از صبح و صدف با اوست
این اوست که تعبیری از خوبی و زیبایی ست

«من» یک تن و «او» بسیار، «من» ساده و او عیّار
«او» می کِشَدم ناچارآنسوی که شیدایی ست

در رفتنم و در «من» خَلقی است که می بَندَد
ره را که: کجا شاعر؟ هنگامِ هم آوایی ست

«او» یک تَن و «ما» بسیار، یک تن به زمین بسپار
آوا به قفس مَگذار، کآوای تو دنیایی ست

من بینِ دو در مانده واجسته و درمانده
تا خود چه کُند-شعرم- این را که معمایی ست
 

محمدعلی بهمنی

  • متولد:
  • محل تولد: دزفول
امتیاز دهید:
Article Rating | امتیاز: 3.8 با 15 رای


نظرات

زهرا
13 اردیبهشت 1400 12:45 ق.ظ
سلام و وقت بخیر. ممکنه اگر اطلاع دارین شماره صفحه کتاب این غزلو بگین؟