فریاد از بلندیِ دیوارِ باغ تان!
شاعر: عباس احمدی
۳۰ شهریور ۱۳۹۱ |
۱۹۲۰ |
۰
پیچیده بود شایعه ی چشم زاغ تان
لعنت به آسمانِ سیاه از کلاغ تان
تقصیر من نبود، دلم گوش که نکرد
دیگر قرار بود نیاید سراغ تان
نامهربان ببین که دل من شکسته است
فریاد از بلندیِ دیوارِ باغ تان!
از باغ آمدم که فراموش تان شود
طعم گسی که داشته ام در مذاق تان
از پنجره می آیم اگر در ببندی آه...
شاید شبی شهید شوم در اتاق تان
صد بادیه مسافر تقدیرِ جاده ات
صد کاروان مجاورِ نور چراغ تان
رفتم ولی بدان که حلالت نمی کند
زخم دلم که تازه شده زیر داغ تان