ماجرای من و معشوق مرا پایان نیست

شاعر: هوشنگ ابتهاج

۰۶ آذر ۱۳۹۱ | ۹۸۲۹ | ۴
حاصلی از هنر عشقِ تو جز حرمان نیست
آه ازین درد که جز مرگ منش درمان نیست

این همه رنج کشیدیم و نمی دانستیم
که بلاهای وصال تو کم از هجران نیست
 
آنچنان سوخته این خاک بلاکش که دگر
انتظار مددی از کرم باران نیست

به وفای تو طمع بستم و عمر از کف رفت
آن خطا را به حقیقت کم ازین تاوان نیست

این چه تیغ است که در هر رگ من زخمی ازوست
گر بگویم که تو در خون منی بهتان نیست

رنج دیرینه ی انسان به مداوا نرسید
علت آن است که بیمار و طبیب انسان نیست

صبر بر داغ دل سوخته باید چون شمع
لایق صحبت بزم تو شدن آسان نیست

تب و تاب غم عشقت دل دریا طلبد
هر تُنُک حوصله را طاقت این توفان نیست

سایه صد عمر در این قصه به سر رفت و هنوز
ماجرای من و معشوق مرا پایان نیست
 

هوشنگ ابتهاج

  • متولد:
  • محل تولد: رشت
امتیاز دهید:
Article Rating | امتیاز: 4.44 با 72 رای


نظرات

روشی
۲۵ آذر ۱۴۰۰ ۰۲:۰۳ ق.ظ
واقعا زیباست

زهرا
۳۰ آبان ۱۴۰۰ ۱۱:۰۶ ق.ظ
عالییییییی میشد مرد برا شعراششششش

Nasim
۱۵ فروردین ۱۳۹۹ ۰۳:۴۳ ق.ظ
باید با طلا نوشت❤

رضا
۱۶ دی ۱۳۹۸ ۰۱:۱۸ ب.ظ
هرچه گویم در وصف او باز پشیمانم از کم گویی