نازنین آمد و دستی به دل ما زد و رفت

شاعر: هوشنگ ابتهاج

06 آذر 1391 | 68585 | 14
نازنین آمد و دستی به دل ما زد و رفت
پرده ی خلوت این غمکده بالا زد و رفت

کنج تنهایی ما را به خیالی خوش کرد
خواب خورشید به چشم شب یلدا زد و رفت

درد بی عشقی ما دید و دریغش آمد
آتش شوق درین جان شکیبا زد و رفت

خرمن سوخته ی ما به چه کارش می خورد
که چو برق آمد و در خشک و تر ما زد و رفت

رفت و از گریه ی طوفانی ام اندیشه نکرد
چه دلی داشت خدایا که به دریا زد و رفت

بود آیا که ز دیوانه ی خود یاد کند
آن که زنجیر به پای دل شیدا زد و رفت

سایه آن چشم سیه با تو چه می گفت که دوش
عقل فریاد برآورد و به صحرا زد و رفت
 

هوشنگ ابتهاج

  • متولد:
  • محل تولد: رشت
امتیاز دهید:
Article Rating | امتیاز: 4.2 با 407 رای


نظرات

فرهاد
08 اردیبهشت 1404 12:14 ب.ظ
خیلی قشنگه
بعد از چند سال که دوباره خوندم بازم تازه بود

نیما
22 شهریور 1402 11:48 ب.ظ
هنوز شعری به این قشنگی نخوندم

رضا
14 شهریور 1402 04:37 ب.ظ
لژطتاب

سعید
13 بهمن 1401 07:17 ب.ظ
این شعر زیبا را هدیه به روح بزرگ مهندس شاهرخ امیر ابراهیمی می کنم.

مونس
04 شهریور 1401 02:47 ب.ظ
روحش قرین رحمت پروردگار باشید شهدا محشور شود

سعید
23 مرداد 1401 06:17 ق.ظ
بسیار عالی سپاس فراوان 🌹

کیانا
22 خرداد 1400 09:10 ق.ظ
خیلی خوب بود



نگین
14 شهریور 1399 12:07 ق.ظ
در یک کلام
استاد❤

نگین
14 شهریور 1399 12:06 ق.ظ
در یک کلام
استااااد

Nasim
15 فروردین 1399 03:39 ق.ظ
فوق العاده است خیییلی به دلم نشست

ali
25 بهمن 1398 03:08 ق.ظ
بهترین شاعری که توی عمرم دیدم. ایشالا همیشه زنده باشن و مردم تا وقتی ایشون هستن قدرشون رو بدونن و از حضورشون استفاده کنند.

Melody
06 آبان 1398 05:30 ق.ظ
خیلی قشنگه این شعرشون🌷

Melody
06 آبان 1398 05:29 ق.ظ
خیلی قشگه این شعر🌷

نازنین
19 مهر 1398 12:22 ق.ظ
عالی بود❤❤❤