من از تولد سیال آب گفتم ...آه

شاعر: محمد سلمانی

17 آذر 1391 | 1439 | 1
صدای پای تو در صحن سرسرا پیچید
دوباره در دلِ این بی صدا صدا پیچید

شکست شیشه ی تاریک را تولد صبح
طنین خنده ی خورشید در فضا پیچید

صدای دعوت چاووش شور و شوق حرم
دوباره در دل خاموش روستا پیچید

حضور گرم تو انگیزه ی شکفتن شد
نگاه سبز تو گل ریخت هر کجا پیچید

ز یمن آمدنت غنچه غنچه خاطره ها
به ساقه ساقه ی اندیشه های ما پیچید

بهار آمد و نوزاد مهربانی را
میان پرده ی رنگینی از حیا پیچید

تو آمدی و به شاباش روز آمدنت
صبا به زلف تو ای با من آشنا پیچید

من از تولد سیال آب گفتم آه
که باز پای قلم سمت کربلا پیچید

وفای دست تو نازم که با عطوفت خویش
برای زخم دلم نسخه ی شفا پیچید

محمد سلمانی

  • متولد:
  • محل تولد:
امتیاز دهید:
Article Rating | امتیاز: 4.33 با 3 رای


نظرات

سیدعلیرضا جعفری
19 آذر 1391 11:44 ق.ظ
من از تولد سیال آب گفتم آه
که باز پای قلم سمت کربلا پیچید...
این غزل چقدر بیت های دلبرانه ای و زیبایی داره...