قصه از خورشید می بافیم ما فانوس ها

شاعر: امید مهدی نژاد

۰۳ اردیبهشت ۱۳۹۱ | ۲۶۲۸ | ۰
با زبانی سوخته در وحشتِ کابوس ها
قصه از خورشید می بافیم ما فانوس ها

کورسویی از خدا مانده است و پنهان کرده ایم
در شکاف دخمه های شهر دقیانوس ها

آفتابی نیست، اما طبلِ نوبت می زنند
آسمان خواب است در بیداریِ ناقوس ها

جاده آنک در هوار مه گم است، اما هنوز
می زنند آوارگانِ بی جهت بر کوس ها

پشت این رنگین کمانِ نور حشرِ سایه هاست
پرده بردارید از پاهای این طاووس ها

دست بردارید از ما، آی عیسایانِ کذب!
دردهای ما شمایید، آی جالینوس ها!

انتخابت چیست حالا؟ ماهی کوچک! بگو:
تُنگ و این کابوس ها؟ دریا و اختاپوس ها؟
امتیاز دهید:
Article Rating | امتیاز: 5 با 1 رای


نظرات

در حال حاضر هیچ نظری ثبت نشده است. شما می توانید اولین نفری باشید که نظر می دهید.