شايد همين گرمابه نام ديگرش فين است

شاعر: محمد سلمانی

۱۹ خرداد ۱۳۹۳ | ۱۴۰۴ | ۰
 
وقتي تو غمگيني تمام  شهر غمگين است
اشک تو مي گريانَدَم اشکت خبرچين است
 
وقتي تو غمگيني، تو غمگيني، تو غمگيني
حس مي کنم کوه غمي در حال تکوين است
 
در پشت مژگان تو سيل اشک مي بينم؟
يا اينکه درياي خروشان پشت پرچين است؟
 
از هرکه حرفي بشنود بي وقفه مي گريد
اين خصلت چشمان زيباي دهن بين است
 
اما عزيز من، عزيز من، عزيز من
دنياي من دنياي کشکول و تبرزين است
 
فرقي ندارد تيشه بارد بر سرش يا سنگ
اين را سري داند که در سوداي شيرين است
 
هرجا که آبي گرم شد تن را نبايد شست
شايد همين گرمابه نام ديگرش فين است
 
اين جا اگر فردي نمازش را فرادا خواند
شيخي برآشوبد که اين ديوانه بي دين است
 
تو هي دعا خواندي و من هي سر تکان دادم
گاهي تکان سر فقط معنايش آمين است
 

محمد سلمانی

  • متولد:
  • محل تولد:
امتیاز دهید:
Article Rating | امتیاز: 5 با 1 رای


نظرات

در حال حاضر هیچ نظری ثبت نشده است. شما می توانید اولین نفری باشید که نظر می دهید.