هرقدر که من دلهره دارم تو صبوري
من ماهي آزادم و تو تنگ بلوري
مانند صدا آن طرف گوشي تلفن
معلومي و پنهاني، نزديکي و دوري
آه اي خزر ريخته بر گونه ي دنيا!
اشکي، که به لب هاي زمين تلخي و شوري
بر شيشه ي تنهايي من ريزش باران
چون خوردن انگشت اشاره است به گوري
مغرور به هرگز نرسيدن به تو ام، ماه!
وقتي که تو را داشته باشم چه غروري؟!