گر حضرتِ نگاه تو لطفی به ما کند
ما را چو روح باد صبا دلگشا کند
دلتنگ تر ز ما، دل نُه توی غنچه هاست
می دانی آن نگاه چه با غنچه ها کند؟
هُرم نوای ناله ات ای بازتابِ درد!
در سینه کار نیزه ی صد نینوا کند
آن بازوانِ ابری ات از خانه ی لبم
بگذار! تا دریچه ی فریاد، وا کند
ای کاش! درد عشق تو ما را در این دیار
هر لحظه بیشتر به غمت مبتلا کند
آن گریه ها که بغض مرا در گلو شکست
با بند بند نای نگاهم چه ها کند؟!
آن چلچراغِ اشک که بستی به روی خویش!
هر گوشه را نگاه کنی کربلا کند
وقتی اسیر خاک شدیم آن حدیث نور
«آیا شود که گوشه ی چشمی به ما کند؟»