سلام
پیش نوشت 1: مدتی نبوده ام (اول به دلیل سفر و بعد هم سایر مشغله های روزانه که...). از همه دوستانی که محبتشان بی پاسخ مانده عذرخواهی میکنم.
پیش نوشت 2: این غزل مورد نقد دوستان عزیزی قرار گرفت اما هنوز فرصت و حالی برای اصلاح پیش نیامده و حالا هم دلم نمی آید دیرتر از این بشود اینجا گذاشتنش.
به خاکپای حضرت ثامن الحجج(ع) :
با بادها آرام و نامحسوس می آید
بوی خوشی از سمت و سوی طوس می آید
هنگام تطهیر است و باید دل به دریا زد
مرداب تا آغوش اقیانوس می آید
خورشید در دست از حریمت باز می گردد
آنکه به پابوس تو با فانوس می آید
تیر و کمان از دست هر صیاد می افتد
تا بچه آهویی به سوی طوس می آید
خورشید، سر در پیرهن، از سمت «پایین پا»
هر شب سلامی می دهد، پابوس می آید
تسبیح در دست از دل «صحن عتیق» ات ماه
هر صبح با «یا نور و یا قدوس» می آید
این زاغکی که شد دخیل پنجره فولاد
نقاره بردارید که طاووس می آید
دل کندن از دامان تو سخت است و زائر، باز
از شهر تو با اشک و با افسوس می آید...