(آرشیو پدیدآورنده عادل سالم)
دفتر شعر
باران ببار پنجره ی بسته وا شود
اینجا پرنده ای ست که باید رها شود
تا کی پرنده باشد و دربند و بی دلیل
وامانده ی میان زمین و هوا شود
درد زمان، بلای زمین، ریخت در دلش
تا هیأت مجسم درد و بلا شود
زل می زند به آبی آن دورها مگر
قدری از این سیاه مداوم جدا شود
می داند او که این همه دیگر غریب نیست
روزی اگر پرنده ی آن دورها شود
::
حالا ببین در این همه غربت چه می کشد
انسان اگر پرنده ی این ماجرا شود
14 مرداد 1398
586
0
پرنده های درونم چقدر غمگینند
پرنده ها که از این پس تو را نمی بینند
نشسته اند که شاید دوباره برگردی
و از سخاوت دست تو دانه برچینند
چقدر، هر که بیاید گمان کنند تویی؟
سپید پر بزنند و سیاه بنشینند
بیا مقابل چشمان شاعرم بنشین
که خنده های تو زیباترین مضامینند
::
بهار و رحمت عام است و آسمان آبی ست
پرنده های من اما هنوز غمگینند
14 مرداد 1398
487
0