مقالات و یادداشت ها

مصائب سرگرمی های جاده

07 اردیبهشت 1392 | 2283 | 0

راه
چشم مي بندم، نبايد جاده سرگرمم كند
چند كوه و آبشار ساده سرگرمم كند
راه را در شهرهاي پرخيابان گم كنم
يا دهي آرام و دورافتاده سرگرمم كند
هم نبايد كنج مسجدهاي دنج بين راه
سجده سرگرمم كند، سجاده سرگرمم كند
دل به راهي داده ام چون رود و شرمم باد اگر
بركه اي كه دل به ماهي داده سرگرمم كند
مي رمم -چون آهوان از مردمان- ترسيده ام
چشم آهويي كنار جاده سرگرمم كند



شاعران خاطرات خوبی از جاده دارند و جاده یکی از منابع الهام ایشان در سرایش شعر بوده است. اما شاعر- مسافر ما در این غزل چشم خود را نه برای رسوب دادن الهامات شعری در ذهن خویش که برای رهایی از زرق و برق دنیای اطراف و سرگرمی های آن می بندد. از نظرگاه دینی، برخی سرگرمی ها و تفریحات دنیوی به لهو و لعب یعنی حرکت پوچ و بی معنا که صرفا برای کشتن وقت فراغت است و هیچ ثمری برای دین، دنیا و آخرت آدمی ندارد، اطلاق شده است: «و ما خلقنا السماء و الارض و ما بینهما لاعبین»؛ زمین و آسمان و آنچه را در میان آنهاست از سر بازی نیافریده‌ایم (انبیاء،۱۶). و انبیا و مؤمنان را نیز از لهو و لعب، دور می‌داند: «والذین هم عن اللغو معرضون» و مؤمنان کسانی هستند که کار لغو و بیهوده نمی‌کنند (مؤمنون۳٫).
البته در اینجا به  نوعی تناقض بر می خوریم چرا که عناصر طبیعت از جمله کوه و آبشار و برکه در تعالیم دینی نشانه ای از قدرت خالق هستی و دلیلی بر وجود نظم و هدفدار بودن عالم است؛ حال آنکه شاعر که در اینجا در نقش یک فیلسوف و عارف ظاهرشده و از سر بی اعتنایی به آنها می نگرد (صفت" ساده" برای کوه و آبشار) و گویی می خواهد نشان دهد که این عناصر زیبای طبیعت که برای مردم عادی جالب توجه اند، ممکن است او را از توجه به حقیقت اصلی دور سازند. شاعر مانند رود در جریان است و دل به "راه" داده و نمی خواهد چون مرداب و برکه ساکن بماند و به "ماه" این زمینی دلخوش کند. این شعر نوعی حدیث نفس است و شاعر خطاب به منِ خویشتن سخن می گوید، اما روی سخنش آشکارا با دیگران است. البته خود او نیز بین شک و یقین و خوف و رجا قرار دارد .در بیت چهارم با ترکیب قاطعانه"شرمم باد اگر" حرف خود را بیان می دارد اما در بیت آخر از ترس خود می گوید و اگر یقین او کامل بود نمی گفت: نباید سرگرمم کند که باید می گفت: سرگرمم نمی کند و اینگونه است که مخاطب در می یابد که این سالک هنوز در اول راه است و جوانی است کم تجربه اما مصمم. به گفته سعدی  :   اگرجاده ای بایدت مستقیم   ره پارسایان امیدست و بیم.
واژه هایی چون راه" "جاده" که بار معنایی عمده شعر را به دوش می کشند و بیشترین بسامد را هم در این غزل داردند، کلید واژه های شعرند و با بیکرانگی ارتباط دارند. راه خود معنای سیر و سلوک را تداعی می کند.
این غزل به نظر حقیر، از کارهای موفق محمد مهدی سیار است که چونان دیگر آثارش عطر اندیشه محوری و دغدغه مندی از آن به مشام می رسد.این غزل کوتاه دو عنصر مهم شعری یعنی شاعرانگی (تغزل) و شهود را توامان دارد و به شیوه غزلهای سبک هندی خالی از مضمون نیست اما اندیشه را فدای مضمون نمی کند. غزل زبانی ساده، منطقی و سیال دارد و از برجسته سازی (قاعده افزایی) در زبان خبری نیست. ردیف زیبای غزل (سرگرمم کند) برگ برنده شعر است و همراه با قافیه بار معنایی غزل را به دوش می شکد. البته باید اشاره کرد که قافیه  و ردیف از همان اول حال و هوای مضمون را هم تا حدی رقم می زند و البته گریزی از این امر در قوالب کلاسیک نیست. گرچه می شد از قوافی دیگری مثل "باده" که بار عرفانی هم دارد استفاده کرد.
غزل آغاز خوبی دارد که با یک تصویر متناسب شکل می گیرد: اما بیت درخشان غزل همانا بیت سوم است که هم تصویر و هم موسیقی زیبایی دارد. (به کاربرد جناس افزایشی سجده و سجاده و تکرار حرف سین توجه کنید.). همچنین این غزل دارای ایجاز زبانی خوبی است که البته از ایجاز فکری و اندیشه شاعر نشات گرفته است.
نماد سازی و استفاده از نشانه ها نیز در این شعر برجسته است: آهو که نشانه زیبارویان سیه چشم است و  سجده و سجاده که نشانه و نماد عبادت ظاهری اند، چنانکه حافظ می فرماید: سوی رندان قلندر به ره آورد سفر   دلق بسطامی و سجاده طامات بریم و نیز از زبان مولاناست که: سجاده آتشین کن تا سجده صاف گردد   آتش رخی برآید از زیر این سجاده
ماهی در بیت چهارم ایهام دارد. هم عکس روی ماهی که در آب برکه می افتد و هم ماهی شناگر در آب.
یکی از اشکالات این غزل اما، عدم وجود یک روایت –حتی از نوع خطی و ساده- است که باعث شده ارتباط عمودی ابیات قوت لازم را نداشته باشد. هر بیت گزاره ای  است که در عین درخشندگی ارتباطی با ابیات ماقبل و بعد خود ندارد. ضعف تأليف بيت پاياني یعنی استفاده از چشم آهویی  به جای "آهو چشم" هم شاید قابل چشم پوشی باشد. ترکیب "پرخیابان" ترکیب جالبی نیست و علی الظاهر از سر پر کردن وزن استفاده شده است.
کوتاه سخن اینکه این غزل سیار، مولفه های یک غزل خوب دهه هشتادی –اگر این تقسیم بندی درست باشد- را داراست. غزلی که از کارهای فرم گونه و آشنا زدایی های زبانی و تصویری کارهای دهه هفتاد فاصله می گیرد و رو به مضمون سازی و تفکر برانگیزی می آورد و در جریان پیوند سنت و نوآوری در غزل امروز توفیق دارد. به نظر من این گونه اشعار را می توان در دایره اشعار آیینی جای داد چرا که مفاهیم توحیدی و حکمی خوبی را مورد عنایت قرار داده است و از دید یک مسافر طریق الی الله به پیرامون خویش می نگرد؛ مسافری که در وسیله نقلیه در حال حرکتی چشمان خود را به روی سرگرمی های دنیا بسته اما چونان دیگر مسافران خوابش نبرده است بلکه دچار نوعی "بیخوابی عمیق1" شده است که گاهی به دیگر شاعران هم دست می دهد. به شخصه دوست دارم و حس می کنم این مرکب، اتوبوس بوده باشد و راه، طولانی و مقصد مشهد!




1-    عنوان مجموعه شعری از محمد مهدی سیار





امتیاز دهید:
Article Rating | امتیاز: 3.71 با 7 رای


نظرات

در حال حاضر هیچ نظری ثبت نشده است. شما می توانید اولین نفری باشید که نظر می دهید.

موضوعات