مقالات و یادداشت ها

نگاهی به دفتر شعر قبله مایل به تو/ اثر سید حمیدرضا برقعی

۰۶ خرداد ۱۳۹۱ | ۱۳۴۸۵ | ۷

پیشنهاد یکی از دوستان همدل برای نوشتن این یادداشت، بهانه ای دلچسب برای نگاهی چندباره به دفتر دوم سیدحمیدرضا برقعی بود. خرده یادداشتهای نسبتا فراوانی فراهم آورده بودم تا آنچه می نویسم را به آنچه دریافته ام مستدل کنم اما دیدن و شنیدن آثاری از شاعران جوان آیینی سرا، در آستانه ایام فاطمیه رشته افکار و آرائم را آنچنان از هم گسیخت که یکباره قلم در دستم سست شد و آهی از سر حسرت و تاثر راه نفسم را فشرد. در ابتدای این یادداشت، غصه ای می نویسم و میدانم که اگر ننویسم فکرش مجال اندیشه و تنسیق کلمات را از من خواهد گرفت و نوشته ام از همیشه پریشانتر خواهد شد.

آن غصه اینست که گاهی کودکی معصوم از سر جهل و نابخردی کودکانه، نادانسته تمام آنچه اندیشه ها اندیشیده اند و مقننین مصوب کرده اند و عقلا بر آن اتفاق داشته اند و متکلمین بخاطر استقرار آن رنجها دیده اند و عرفا برای کشفش عزلتها گزیده اند را به یکباره هیچ می انگارد و به بازی میگیرد و کودکانه میخندد و زیر بار هیچ توبیخ و توضیح و تهدیدی هم نمی رود و آدمی میماند که حالا که همه چیز هیچ انگاشته شده و چنین ظلم بزرگی بر عقل رفته است حقیقتا مقصر کیست؟

با اینکه ابدا اهل مداهنه و مماشات نبوده ام اما مجبورم سخن به کنایه بگویم چرا که بازار رجم و تکفیر داغ است و میترسم این آتش، پَرِ فهم سلیم مخاطب را هم بگیرد و آنوقت نقش این قلم، نقشی باشد بر باد!

یکی از عادات شگفت قبیله ای در ناکجاهای دور! اینست که نمیدانم از کجا آموخته اند که دانسته ی نه چندان درست خود را دانسته ی همه بخواهند! و باز نمیدانم از که آموخته اند که محور مختصات اصالت و سلامت زبان را مثل متر شیشه گرها! همواره در جیب داشته باشند تا هرجا تعارضی پیش آمد و معارضی گردن برافراشت آنرا از جیب درآورده و با دقتی مثال زدنی انحراف منتقد را از معیار! -صدالبته به درستی و حق!- درآورده و از آنجا که تنویر افکار جوانان پاکدل را رسالت و هدف ارجمند باریتعالی از خلقت خود می دانند بر حسب وظیفه شرعی، ادبی ، اجتماعی، تاریخی، فرهنگی و صدالبته سیاسی و هزار البته اقتصادی خود! با چوب تفهیم! این کژی را مثل دیوارهای دل داده از بالا به پایین صاف کنند!.

این قبیل قبایل البته در این کسادبازار تقوی و اخلاص همه جا یافت می شود اما "اینجا" یافتنش دلخراش تر و جانگدازتر از همه جاست!

نمیدانم اینهمه لفافه پیچی میگذارد عمق زخمی که بر جان این قلم نشسته را ببینید یا گمشده را گمشده تر مینماید و امید را ناامیدتر؟

اگر بخواهم متمّمی بر آنچه رفت بنگارم باید بگویم از وقتی خودم را در آینه شعرولایی و معاشقه ها و مویه های ولایی یافته ام عمری کوتاه میگذرد و از آنهمه این را دانسته ام که اینجا "حرمت" دارد. و این حرمت همان حس شرم گونه ای است که نمیگذارد آنچنان که به دیگران می نگریم، به این خانه و خانواده بنگریم. البته بعید نیست همینجا همان چوب اصلاح بالا برود که صاحب کم سواد این قلم آنقدر نمیفهمد که بداند هرکس با زبان خودش عشقبازی می کند وگرنه احساس، تصنعی خواهد بود و شعر، نجوشیده به خورد مستمع روشن ضمیر می رود! و گناهش هم فی الجمله پای تو قلم شکسته ی کم مطالعه و بی ذوق است!

آری محور مختصات صحت و سقم و سلامت و علت همه ی نوشته ها اینجاست! درست در جیب راست حضرات خدمتگزار عاشق مصلح! تازه اگر حوصله کنند حتما اضافه خواهند کرد که اصلا تو چه میفهمی که حریم و حرمت چیست؟ نشسته ای چهارتا جمله سر هم کرده ای و ادعای فهم میکنی! آنچنان که در یکی از همایشها وقتی یکی از چهره های بسیار ارجمند و محقق که صاحب کسوت دانشگاهی و تالیفات بسیار و سخنرانیهای متقن در باب عاشورا و عاشوراپژوهی است - با لحنی صمیمی و خندان که هرگز ندیده ام از او دور شود – پس از تفقد فراوان به اشکالی مضمونی در شعری که خوانده شده بود اشاره کرد، از سوی چندجوان تازه به اردوی شعر آیینی رسیده -که هنوز گرد راه از تن نتکانده اند- به بیسوادی! متهم شد که همانا به معیار شعر ولایی –که لابد فلان تازه شاعراست!- جفا رفته است و ارکان عرش شعر آیینی متزلزل گردیده و خدا نبخشد آن استاد استخوان در معرفت ساییده را! که ایراد کار شاعرکی را متذکر گردیده و واویلا از بی معرفتی اساتید و...! وا... المستعان

دریغ و درد که کثرت توجه بی دقت برخی سرایندگان و هزارالبته خوانندگان این آثار، آنچنان چشم و گوش فلک را پُر کرده که این استعدادهای روشن را به کوره راهی می برد که ناله ی هیچ استاد و دوست و همراهی به عمق جهالت مرکّب آن نمیرسد.

حقیر نگارنده در هرگوشه و کنار و به هرمناسبت، کتبی و شفاهی، دوستانه و برادرانه به هزار زبان و بیان،گفته ام و نوشته ام که حریم و حرمت، همان ظریفه ای است که سبب شده سرایندگان و گویندگان و خوانندگان، در طی قرون و اعصار علیرغم فهم و انکشاف و ادراک، و باز هم علیرغم اشراف دقیق تاریخی و دسترسی به منابع و توجه و تفکر و تفحص و تلمذ مقاتل و کتب اصیل سیره، از ذکر مقاطعی از تاریخ اهلبیت علیهم السلام جداً و به روشنی اعراض کرده و این بخشها را به حرمت خاندان ارجمند رسالت نگفته و نسروده و نخوانده بگذارند و بگذرند.[1] گاهی از آن به پرانتزهایی تعبیر کرده ام که به عمد و خواسته و آگاهانه توسط متکلمین و مقتل نویسان و خطبا و شعرا مغفول گذارده شده که مبادا پرداختن به آن گوشه ها، هتک حرمتی و اساعه به ساحتی در آستان معصومین علیهم السلام به حساب آید.[2]

آفتی که امروز به وضوح دامنگیر برخی جوانان و بعضا میانسالان آیینی سرا شده همانا دست بردن به آتش این مرزها و خط قرمزهای خطرناک است و بدتر از آن اینکه شاعران جوان وقتی به این مضامین به اصطلاح بکر و تازه! برمیخورند به گمان اینکه کشفی فوق العاده و شاعرانه کرده اند؛ به سرعت، دست به تنظیم شتابزده و نارس این مضامین می برند و یکباره آنها را در چندین شعر در قالبها و مناسبتهای گوناگون بکار میبرند و از آنجا که یا اصولا اعتقادی به نقد و کسب نظر از بزرگان و دوستان ندارند و یا به علت مصرف زیاد اشعار در محدوده زمانی کوتاه، مجالی برای نقد و نظر نیست!، به سرعت شعر را منتشر کرده و خشنود از اینکه مضمونی ناب! را به خدمت اهلبیت علیهم السلام درآورده و بر غنای شعر ولایی افزوده اند، نفس راحتی می کشند و شاید سجده ی شکری هم بجا آورند.[3]

اینجاست که قدر شاعران جوانی که اندازه گلیم خدمتگزاری را بسی پیشتر از دست یازیدن به شعر تلمذ کرده اند دانسته و روشن می شود و الحق باید اذعان کرد که سیدحمیدرضا برقعی یکی از آنهاست.

اهل شعر، حميد برقعي[4] را بيشتر با نخستین دفتر شعرش یعنی "طوفان واژه ها" و شاید پيشتر از آن با شعر "طوفان واژه ها" و شعرخواني در محضر مقام معظم رهبري ميشناسند. شعري كه خيلي از دوستان اديب، آن را مقدمه اي بر نوع جديدي از حضور شاعر در شعر، در قالبي گيرا و آن هم در قواره ي شعر ولايي مي دانند و بسامد اثر آن را مي توان از استقبالهاي گوناگون و ريز و درشت از اين شعر ره گرفت.

بي مقدمه و صادقانه حقيقت اينست كه از سالها پيش تمايزي آشكار بين شعر هيات و مفهوم شعر آييني بمعناي عام حس ميكردم، آنچنان كه اين دغدغه را تقريبا با هر دوست همراه و استاد اديب كه دست داد گفتم و نکته بسيار شنيدم. هرچند در اين عقيده -كه شايد به زعم بسياري از خوانندگان عزيز حتي بديهي بنمايد- تنها نبودم، اما بنظر می رسد كمتر به حقيقت اين تفاوت توجه شده و بخاطرش مطلبي نگاشته شده است[5]. علت آن هم شاید این بوده كه از نگاه بسياري، شعر هيات يا همان شعر آييني است ويا اگر هم نيست چندان تفاوت و يا حتي شاید چندان قدري ندارد كه بخاطرش قلمي فرسوده شود.

در طي اين مدت بر آن بودم تا تدويني از معناي شعر هيات در ذهن صورت دهم.[6] بدين صورت كه اگر آيين سوگواري تشيع را مُبدع سنتهاي گوناگون ريز و درشت بدانيم و اگر بپذيريم كه شيوه اي از خواندن، كه موسيقي كلام را به كيفيتي خاص بكار ميگيرد و گونه اي از ناله و مويه را چاشني مي كند و با تهيه ی تكيه كلامها و نشانه هاي آشنا كه در طي ساليان سال مدون شده و به كسوت "نشانه هاي گفتاري" در آمده اند، بصورتي ويژه به خدمت مرثيه خواني يا شادخواني درآمده، مداحي نام گرفته و اجرا كننده آن را مداح مي خوانند، بنظر مي رسد يكي از اين سنتها ميتواند سرايش شعرهايي براي هيات و با عنوان "شعر هيات" و توسط شاعری برخاسته از هیات با عنوان "شاعر هیاتی" باشد.

حقيقت اينست كه هركس در موقعيت اداي احترام به محبوب، هر هنري كه دارد را به كار مي بندد و شاعر هم شعر مي سرايد و بنظر می رسد حمید برقعی، - البته به معنایی که فوقا آمد،- شاعر هیات است.

با این مقدمه مفصل باید بگوییم در یک اظهار نظر کلی به نظر می رسد "قبله مایل به تو" را باید امتداد "طوفان واژه ها" دانست. قبله مایل به تو اگر فرودی در شعر برقعی نباشد حداکثر در سطح طوفان واژه ها قد برافراشته و در کل، تصویر بیشتری از شعر او به دست نمی دهد.[7]

شاید دغدغه های حمید برقعی در طوفان واژه ها و قبله مایل به تو فضایی مناسب را برای بررسی ویژگیهای آنچه "شعر هیات" نامیدیم، فراهم کند.[8]

در فهرستی کوتاه، میتوان برخی خصوصیات شعر هیات و شعر سیدحمیدرضا برقعی را اینچنین برشمرد:[9]

1 – غلبه ی فضای هیات بر شعر

از آنجا که شاعر شعر هیات مهمترین کارکرد شعر خود را قابلیت بهره دهی در مراسم و مجالس سوگ و سرور اهلبیت علیهم السلام می داند در نتیجه در ناخودآگاه شاعرانه نیم نگاهی به رسم سوگواری و مدیحه خوانی دارد. برای شاعر هیات، تاثیر شعر در جان مخاطب به گونه ای که انتظار حقیقی[10] او را از شعر برآورد اهمیتی بسزا دارد، بنابراین می کوشد تا با موج شور و اشک هیات همراه شود و شاید از این حیث واجد بزرگترین تفاوت با شعر شاعر غیرهیاتی - حتی از قسم آیینی – است. اینجا هرچند عنان حدود روضه و فضا و حماسه و مرثیه در دست شاعر است اما غلبه فضای هیات بر شاعر انکار ناپذیر است تا جایی که گاهی دل از دست می دهد و به قول شعرای هیاتی به وادی احساس درمی افتد و از اصول شعر فاصله می گیرد.[11]

ای کاش در این بیت بسوزم که شنیدم

می سوخت حریم دل مولا چه حریمی[12]  / شعر ششم

 

ویا:

عالم همه مبهوت تماشای حسین است

هرچند حسین است تورا گرم تماشا / شعر هجدهم

 

2- روایت

به نظر می رسد در بسیاری موارد، شعر هیات قطع نظر از قالب و شیوه های بیان، ناگزیر از روایت است. تکیه به مقاتل و سیره و بالاتر از آن هدف از سرایش و انتظاری که همه از جمله خود شاعر از شعر هیاتی دارند، در نهایت به نوعی روایتگری و روایت محوری می انجامد. شاید بتوان گفت که شعر بمعنای اعم نوعی روایت است اما منظور نگارنده، روایت بمعنای خاص است. روایت حکایت غم و شادی و حتی اشعار مهدوی و مناجاتی، چون رشته ی تسبیحی ابیات و اشارات را آنچنان به نظم می آورد که ناخودآگاه مخاطب را در سیری از ابتدا تا انتها و ختم شعر با شاعر همراه کند و این در اشعار هیاتی مرثیه و مدح نمود بیشتری دارد. نکته دیگر اینکه مخاطب با روایت بیگانه نیست و سیر آنرا تا به انجام خوب می شناسد بنابراین به نظر می رسد شاعر و مستمع هردو منتظر روایتگری شعر هستند. باید اشاره کرد که تکیه بر سیر روایی - بسته به تدبیر و هنرنمایی شاعر - حسب مورد، می تواند نقطه ی قوت یا ضعف شعر هیاتی باشد.

شعر سیزدهم قبله مایل به تو، نمونه ای خوب برای این مورد است.

 

3- جامعیت

شعر هیات در عین پرمغزی باید روان و سهل الفهم باشد و در عین شاعرانگی پاسخگوی طبع تشنه ی مستمع منتظر. لذا سرودن شعر هیات، اصولا کار چندان ساده ای نیست زیرا شاعر هیاتی باید علاوه بر شاعری – که همانا مجموعه فنون سرودن شعر است- باید:

-          تا حد امکان بر مقتل، تاریخ و وقایع زندگی و مقاتل اهلبیت علیهم السلام اشراف داشته باشد و از آنها بجا بهره بگیرد:

تسبیح دلم پاره شد آندم که شنیدم

با دست خودش داده اناری به یتیمی / شعر ششم

 

یا:

آن امامی که روز عاشورا

از لب قاسمش عسل می ریخت / شعر هفتم

 

و یا:

کودکی هایتان بزرگی بود

در همان کودکی امام شدی / شعر شانزدهم

 

و یا:

غرق خون هستی و برخاسته آه از بابا

آه لب واکن و انگور بخواه از بابا / شعر بیست و یکم

 

-         حدود و حریم ها را بخوبی بشناسد تا مبادا به ورطه ی غلو بیجا و وهن در افتد.[13]

تورا خدایی که آفریده، درون آیینه را کشیده

تو وجه اویی خودت بگو که کدام بنده خداتر از تو / شعر چهارم[14]

یا:

به خدا باخداتر از موسی

بی عصا میگذشتی از دریا / شعر شانزدهم

 

و یا:

خبر دارم که سر از دیر نصرانی درآوردی

و عیسی را به آیین مسلمانی درآوردی / شعر بیست و دوم

 

-         از نیازهای هیات و مستمع هیاتی (اعم از احساسی و معرفتی) آگاه باشد و در پاسخگویی به این نیازها اصرار ورزد و با موج عشق زلال او همراه گردد:

لحظه ی مرگ چشم در راهم

از تو حسن ختام می خواهم / غزل سوم

 

یا:

آی مردم تمام هستی ما

در همین خاک، پشت پنجره هاست / شعر چهاردهم

 

-         حتی الامکان به متن آیات کلام ا... مجید و روایات حضرات معصومین علیهم السلام و حکایات مشهوره ی موثق در کتب و بین علماء و متدینین اشراف داشته باشد و از آنها بجا بهره برداری کند:

نهفته راز "اذا زلزلت" به چشمانت

اگر اشاره کنی کائنات می لرزد / شعر پنجم

 

یا:

کاش مانند یار صادقتان

بی امان در تنور می رفتم / شعر چهاردهم

 

و یا:

منی که باز برآنم که دعبلانه برایت

غزل ترانه بخوانم در آرزوی عبایت / شعر پانزدهم

 

و یا:

در هوا تیغ دودم نعره ی هوهو می زد

نعره ی حیدری "این تفرّوا" می زد / شعر بیست و چهارم

 

-         به اصطلاحات، عبارات و حکایات رایج در هیات که برای مستمعین آشناست توجه کند و از آنها بجا استفاده کند:

غروب جمعه کنار ضریح روی لبم

بجای شعر، دعای سمات می لرزد / شعر پنجم

 

و یا:

از گوشه ی شش گوشه دلم با تو سفر کرد

ناگاه درآورد سر از گنبد خضرا / شعر هجدهم

 

و یا:

رفتی از خویش که از خویش به وحدت برسی

پسرم چند قدم مانده به بعثت برسی / شعر بیست و یکم

 

-         نوع اشعار شعرای برجسته هیاتی گذشته و معاصر و همچنین ابیات مشهور و قابل استفاده در تعمیق اشارات در هیآت و مجالس اهلبیت علیهم السلام را بشناسد، بداند و به کار گیرد.[15]

"هزار نکته ی باریک تر ز مو اینجاست"

بدون عشق تو بی شک صراط می لرزد / شعر پنجم

 

یا:

"چون چشم تو دل می برد از گوشه نشینان"

شد گوشه ی شش گوشه برای تو مهیا

-         و...

همه آنچه گفته شد و بسیاری موارد دیگر از نیاز به ایجاد جامعیتی خاص در شاعر و شعر هیات حکایت دارد.

 

4- اشاره

شعر با اشاره بیگانه نیست اما شعر هیاتی زبان اشاره را بسیار می پسندد. از آنجا که توضیح مستقیم ماوقع – خصوصا در مرثیه – مرزی بسیار باریک با هتک حرمت و وهن ساحات مقدس دارد، لذا شاعر هیات از اشاره های ملیح و بجا، برای جبران عدم امکان بهره برداری اشارات صریح (یا اصطلاحا مکشوف) به خوبی بهره می برد. شاعر هیاتی اگر بقدر کافی در وقایع تتبع و دقت کرده باشد والبته اگر به این ضرورت بسیار مهم که همانا ناصوابی بیان مکشوف است رسیده باشد، می تواند از اشارات به بهترین نحو استفاده کند و بخاطر همین محدودیت، بسامد بهره گیری شاعران موفق هیاتی از تمثیلات، ایهامات و کنایات دلسوز و دلپذیر بسیار است و از اینرو شعر هیات اگر نیکو سروده شود می تواند از پایه ای بلند از حیث شعریت نیز برخوردار باشد.

کنون نهاده علی سر به روی شانه ی در

به روی گونه ی او خاطرات می لرزد / شعر پنجم

 

غزل تمام نشد، چند کوچه بالاتر

میان چشم سواری فرات می لرزد / شعر پنجم

 

یا:

حالا نکند پنجره را وا بگذاریم

پرپر شود آن لاله ی زخمی به نسیمی / شعر ششم

 

و یا:

گفت: آرام باش! چیزی نیست

به گمانم فقط کمی کمرم ...

دست من را بگیر گریه نکن

مرد گریه نمی کند پسرم / شعر سیزدهم

 

و یا:

مثل آیینه ی در خاک مکدّر شده ای

چشم من تار شده یا تو مکرر شده ای؟ / شعر بیست و یکم

 

و یا:

تورا تا لحظه ی آخر نگاه من صدا می زد

چراغی شعله شعله زیر باران دست و پا می زد / شعر بیست و دوم

 

 

5- زواياي جديد (گريزها)

گریز، اصطلاحی آشنا در شعر هیات است و در بیانی ساده ایجاد ارتباط بین وقایع نسبتا مشابه در عرصه مقتل و سیره ی معصومین علیهم السلام است که می تواند از زمانی به زمانی و از مکانی به مکانی دیگر پل بزند و این تشابه را دستمایه ی کشف هایی در روضه یا مدح قرار دهد. البته گریز می تواند از یک موقعیت بیرونی به مقتل و یا بالعکس نیز اتفاق بیفتد. اصل بهره برداری از گریز در مداحی و روضه خوانی است و شعر هیات نیز از آن بسیار بهره می برد.

به کعبه تکیه بزن دوباره بگو که بودی بگو که هستی

که در زمین و زمان صدایی دگر نباشد رساتر از تو / شعر چهارم

(گریز از مدح امیرالمومنین علی علیه السلام به ظهور مهدی موعود عجل ا... فرجه)

 

یا:

آن امامی که روز عاشورا

از لب قاسمش عسل می ریخت / شعر هفتم

(گریز از مدح امام مجتبی علیه السلام به واقعه ی عاشورا)

 

و یا:

...

پدرم در دلش شرار افتاد

تا نگاهش به ذوالفقار افتاد

گفت یکروز ... یکنفر اما ... / شعر دوازدهم

(گریز از مرثیه ی حضرت صدیقه ی طاهره علیها سلام به ظهور مهدی موعود عجل ا... فرجه)

 

و یا:

گفت: آرام باش! چیزی نیست

به گمانم فقط کمی کمرم ...

دست من را بگیر گریه نکن

مرد گریه نمی کند پسرم / شعر سیزدهم

(گریز از یک تصویر بیرونی به مرثیه ی حضرت صدیقه ی طاهره علیها سلام)

 

 

6- سرانجام[16]

شاید شعر هیات نمی تواند و نباید در ابهام، سرانجام یابد. منظور کلام اینست که شاید رسالت شعر هیات، فراتر از کلی گویی و "درجا سرایی"[17] است. شعر هیات، همه ی آنچه گفته آمد و بسیاری دیگر از نکات و ظرایف را بکار می گیرد تا به سرانجامی برسد و بی سرانجامی را بر نمی تابد. شاید اینجا مجال پرداختن به این ظریفه نباشد اما در اشاره ای گذرا باید بگوییم که اگرچه تحریک احساسات و همناله شدن با مستمع (در شعر مرثیه) انتظار مهمی است که از شعر هیات می رود اما حقیقتا توقف بر آن با افق و آرمان شعر هیات فاصله ای بسیار دارد. نه نگارنده در مقام بیان رسالت شعر هیات است و نه قلم خود را به آن پایه می بیند اما بعنوان مستمعی شاعر و در خلال تتبع دانشجویانه ی خود به کرّات به آثاری برخورده که اگر نگوییم ابتر و ناقص مانده اند، باید بگوییم درجا سروده شده اند و حرکت و اشاره ای به سویی ندارند. آنچه شاید بتوان محصول نگاه تقلیل گرایانه ی شاعر به شعر هیات و تنزل آن در حد مویه ای موزون برای گریاندن مخاطب و یا بهتر بگوییم فقدان آرمان در شعر نامید. این پرسش برای صاحب این قلم هماره مطرح بوده و هست که آیا روضه به تنهایی می تواند سرانجامی تام و کامل برای شعر هیات باشد یا لزوما باید به مدد گریز و اشاره و کشف، به سرانجامی والاتر بیانجامد و در حقیقت آرمانی را بر پایه ی روضه پی بریزد؟ هرچند پاسخ به این سوال از عهده ی دانش نگارنده خارج مینماید اما از آنجا که غرض از نگارش، به اشتراک گذاردن دانسته هاست باید گفت که احیانا روضه به تنهایی نمی تواند سرانجام شعر هیات باشد و گویی بی عبور از روضه، شعر "درجا" میزند و در راه میماند.[18]

توجه به آرمان و یا به بیان نگارنده، سرانجام یافتن شعر را میتوان در اشارات تعلیمی، نتیجه گیری های معرفتی، توجه به غلبه ی نهایی حق و حق مداری، امیدبخشی و شاید از همه مهمتر، امید و اعتقاد به وجود و ظهور موعود منتقم ره گرفت و شاید بهترین سرانجام برای شعر هیات، "سرانجام مهدوی" است.[19]

به کعبه تکیه بزن دوباره بگو که بودی بگو که هستی

که در زمین و زمان صدایی دگر نباشد رساتر از تو / شعر چهارم

(انجامیدن مدح امیرالمومنین علی علیه السلام به ظهور مهدی موعود عجل ا... فرجه)

 

یا:

غروب جمعه کنار ضریح روی لبم

بجای شعر، دعای سمات می لرزد / شعر پنجم

(انجامیدن مدح و مرثیه ی حضرت زهرا علیها سلام به ظهور مهدی موعود عجل ا... فرجه)

 

و یا:

پدرم در دلش شرار افتاد

تا نگاهش به ذوالفقار افتاد

گفت یکروز ... یکنفر اما ... / شعر دوازدهم

(انجامیدن مرثیه ی حضرت صدیقه ی طاهره علیها سلام به ظهور مهدی موعود عجل ا... فرجه)

 

قبله مایل به تو – آنچنان که پیشتر گفته شد- در امتداد طوفان واژه هاست. هرچند به نظر می رسد در مواردی به پایه ی آن نمی رسد اما بعضی مواقع دفتر شعری صرفا حتی به احترام یک شعر، قابل احترام و تحسین و ابتیاع! است. باز هم گفته شد که افق انتظار مخاطب حمیدبرقعی حالا بر ساحت طوفان واژه ها ایستاده و بیشتر و بیشتر میطلبد. از اینروست که نگارنده جز دو سه شعر -که می توان آنها را همپایه و شاید حتی فراتر از قله های طوفان واژه ها دانست- الباقی این دفتر اگر همراه دفتر قبلی منتشر شود نیز جا دارد.[20]

 

گفته شد که به زعم نگارنده، سیدحمیدرضا برقعی شاعر هیات است و شعر او نیز آنچنان که ذکر شد واجد خصوصیات شعر هیاتی موفق بوده و هست اما این اتفاق همانطور که مبارک است می تواند آفات و آسیبهایی را هم بدنبال آورد. شاید بدترین آسیب شعر هیات – غیر از آنچه فوقا و به اجمال اشاره شد – فروافتادن به ورطه ی "عوام زدگی" و کم مایگی به نام و توجیه "همه فهمی" و "روانی" باشد. آنچه حمید برقعی را از این حیث متمایز می کند، دقت نظر او در حفظ شان شعر در کسوت شعر هیات است. کاری که بسیار مهم و البته بسیار دشوار است.

از یکسو فن شعر، محافل ادبی، نشستهای تخصصی و جلسات جدی نقد و بررسی شعر، شاعر را به سوی فنی سرایی و اولویت دادن فن شعر و شاعرانه سرایی به همه چیز - حتی فهم مخاطب - سوق می دهد واز سوی دیگر، حضور مداوم و شعرخوانی در هیآت و برخوردهای صمیمی با مستمع هیاتی او را به وسوسه ی عوامانه سرایی و کاستن از ایهامات و استعارات شعر در می اندازد. این برزخ جداً برزخی نفس گیر است که معمولا شاعر از عهده ی آن برنمی آید و ناگزیر به یکسو متمایل می شود اما گویا سیدحمید بر این برزخ چیره شده و توانسته به زبانی دست یابد که به قول دوست همدلش سیدمحمدجواد شرافت[21]، نمونه خوب شعر "عام فهم و خاص پسند" است. هرچند گاهی می توان غلبه ی یکی از دوسوی این مغناطیس بزرگ را در شعر او ره گرفت.

به نظر می رسد آنچه بیش از هر چیز در شعر برقعی سبب اقبال عوام و خواص می شود اینست که هرکدام در شعر او سهمی دارند. توضیح اینکه اگر کسی دنبال کشفهای شاعرانه و دریافتهای هنری باشد، شعرهای برقعی برای او سهمی کنار گذاشته اند:

کاروان دل من بس که خراسان رفته است

تارو پود غزلم جاده ی ابریشم شد / شعر اول

 

یا:

برای من نگاه تو فقط مانند آن لحظه است

همان لحظه که بیتی ناگهانی می رسد از راه / شعر یازدهم

 

و یا:

در پرده ی عشاق تو یک گوشه نشسته است

صد پنجره داوود در آغوش صدایت / شعر بیست و سوم

 

و یا:

واژه ها روی ابابیل لبت سجیل است

دام بگذار که گنجشک تو جبراییل است / شعر بیست و چهارم

 

واگر مستمعی که تنها از شعر، احساس و شور هیاتی طلب می کند –و اصولا فهم چندانی از کشف های شاعرانه ندارد -  به سراغ او بیاید، دست خالی نخواهد ماند:

 

وای اگر تیغ دودم را به کمر می بستی

وای اگر پارچه ی زرد به سر می بستی / شعر بیست و چهارم

 

یا:

غرق خون هستی و برخاسته آه از بابا

آه! لب واکن و انگور بخواه از بابا

 

کاملا واضح است که از یک سو هنرمندان شعر شناس با دیدن قله های ارجمند ادبی در آثار برقعی درپی تشویق و سوق دادن او به سمت شاعرانه تر سرایی باشند و پیوسته متذکر ابیات ضعیفتر شده و مثلا بگویند که حیف از این بیت قوی که در کنار فلان بیت ضعیف نشسته است! و از سوی دیگر، مستمعین و مخاطبین وی که امروز حتی به نام او و خصوصا برای شنیدن شعر او در محافل مذهبی گرد می آیند دقیقا برعکس این توقع را داشته باشند.

نکته ای که از این مقال به کار این نوشتار می آید اینست که شعر سیدحمید اگرچه در مواقعی توانسته اما در کل شاید هنوز نتوانسته مرزهای این دو فضا را به قدری به هم نزدیک کند که شاعر شعر شناس و مستمع غیر خاص هردو بر یک بیت و یک شعر دست بگذارند.

بازهم تاکید می شود که شعر برقعی خیزی به این سمت برداشته و گامی چند از راه را نیز سپرده است. هرچند می توان به رگه های درخشان این اتفاق در بعضی ابیات اشاره کرد اما بسامد دفاتر او به ما میگوید که هنوز با آنچه یک بیت یا یک شعر عام فهم خاص پسند میخوانیم قدری فاصله دارد.[22]

یکی از نکاتی که می تواند به خوبی به شاعر برای دست یافتن به این نوع از شعر – که البته افق عالی برای شعر هیات نیز هست- مددی بزرگ برساند همانا کوشش شاعر برای دست یافتن به شعری است که دارای لایه های متعدد ویا اصطلاحا چند لایه باشد. صحبت از چیستی چندلایگی شعر مجالی دیگر میطلبد و بزرگان شعر و ادب نیز فراوان بدان پرداخته اند اما شاید واقعا بتوان گفت هر شعر به همان میزان شعر است که چندلایه است.

درباره شعر هیات اما نکته ای ظریفتر رخ می نمایاند و آن اینکه اگر ادعا کنیم شعر از لایه ای سطحی و لفظی - به مدد صناعات ادبی و کشف های شاعرانه- به سمت عمق و معنا چندلایه می شود، شاید شعر هیات از این حیث از دامنه ی گسترده تری برخوردار است. به بیان دیگر لایه ابتدایی و لفظی شعر هیات، باید از لایه ابتدایی سایر انواع شعر بدیهی تر و سهل الحصول تر است و این خصوصیت شاید محصول مهمترین کارکرد شعر هیات که همانا بهره دهی در هیآت است باشد.[23] خصوصیت مذکور بازهم بر شدت کشمکش شاعر با دو طیف عوام و خواص اهل شعر می افزاید و کار او را بازهم مشکل تر خواهد کرد.

سیدحمیدرضا برقعی در سالیان توفیق شاعری، به شدت کوشیده تا پایگاهی بین این دو قطب بیابد بگونه ای که شعرش پاسخگوی تقاضا و انتظار هردو گروه باشد و همین کوشش او را به سوی زبانی سوق داده که به زعم نگارنده اگر از گزند یکسویه شدن در امان بماند، به زودی به زبانی عام فهم و خاص پسند می انجامد؛ آنچنانکه رگه هایی از این توفیق در زبان امروز او به شایستگی نمایان است:

 

به شوق رویت روم به هرسو به ذکر یاحق به ذکر یاهو

برای اثبات بودن او چه آیه ای برملاتر از تو / شعر چهارم

 

یا:

حالا نکند پنجره را وا بگذاریم

پرپر شود آن لاله ی زخمی به نسیمی / شعر ششم

 

و یا:

ابروی تو پیوسته به هم خوف و رجا را

چشمان تو کانون تولا و تبرا[24] / شعر هجدهم

 

و یا:

واژه ها روی ابابیل لبت سجیل است

دام بگذار که گنجشک تو جبرائیل است / شعر بیست و چهارم

 

در کنار این توفیقات گه گاه ایراداتی هم در شعر سیدحمید به دیده می آید که نمونه هایی از آن در نگاهی گذرا به این شرح است:

 

1-    غلبه ی احساس

فوقا مفصلا به این فقره پرداخته شد اما باید بگوییم که از نظر شعر، نزدیک شدن بیش از حد به قطب مستمع عام، سبب بروز خلل در شعریت شعر و - بی تعارف - شکست شعر خواهد شد[25]:

 

ای کاش در این بیت بسوزم که شنیدم

می سوخت حریم دل مولا چه حریمی! / شعر ششم[26]

 

2-    عدم وجود تركيب سازي

شاید نشود تعیین کرد که ترکیب سازی چقدر در شکل گیری زبان شاعر مهم است اما به عقیده ی صاحب این قلم، به نظر می رسد در شعر ولایی اهمیت کشف ترکیب های جدید به اندازه ی اهمیت کشف زوایای جدید و گریزهای بدیع است. همین کوشش و اتفاق است که به نماد سازی و در نتیجه کاهش اشارات مستقیم می انجامد. این اتفاق در شعر حمید برقعی کم بسامد است.[27]

 

3-    برخی ضعف های مضمونی

شاید علت این ضعف تالیف ها، اصرار شاعر بر ورود و وجود بعضی تصاویر و ابیات در شعر است که جا نیفتاده یا لااقل به پختگی ابیات صدر و ذیل خود نیست. با عنایت به نقدپذیری و اصرار سیدحمید بر نقد جدی و احترام به نقد اساتید، وجود چنین ابیاتی جز همان اصرار توجیه دیگری ندارد:

 

آن که در جیب کودکان یتیم

قمر و زهره و زحل می ریخت / شعر هفتم

 

یا:

زخم دندان تو و جام پر از خونابه

ماجرایی است که ایل تو چندان کم نیست[28] / شعر هشتم

 

و:

در بقیع حرمت با دل خود می گفتم

که مگر داغ همان گنبد ویران کم نیست؟ / [29]شعر هشتم

 

4-    ضعف تالیف

شاید به شخصه هیچ ایرادی در شعر به اندازه ی ضعف تالیف برای نگارنده زجر آور نباشد. آن هم در شعر شاعری روان سرا چون سیدحمیدرضا برقعی:

 

از هرآن کوچه ای که رد می شد

حسن یوسف در آن محل می ریخت / شعر هفتم       

 

یا:

عالم همه مبهوت تماشای حسین است

هرچند حسین است تورا گرم تماشا[30] / شعر هجدهم

 

 و یا:

کعبه وقتی که در آغوش خودش یوسف دید

خود زلیخا شد و خود پیرهن صبر درید /  شعر بیست و چهارم[31]

 

در کنار آنچه گفته شد تنوع وزن و قالب از نقاط قوت این دفتر است. استفاده از حدود شش قالب و دوازده وزن، تنوع و جسارتی بسیار خوب، برای مجموعه ای بیست و چهار شعری است.

از ایرادات ادبی که بگذریم مشکلاتی چون تدوین بی قاعده ی دفتر شعر که ملغمه ای از اشعار ولایی، عاشقانه و اخوانیه ای است که بی هیچ مناسبت دنبال هم آمده اند رخ می نماید و شماره گذاری اشعار، آن هم با قوّت و شکلی خاص به نظر ناموزون می رسد.

باید بر آنچه از حسن و عیب گفته شد این نکته را افزود که شعر برقعی بافتی یکدست دارد و هرچند شاید گاهی به بی اندیشه گی متهم شود اما همین زبان سهل و روان توفیقی است که از بسیاری از شعرا سلب شده است. توجه برقعی به کل شعر، از همان آغاز سرایش یکی دیگر از ویژگیهای خوب اوست. دقتی که وقتی با نقدپذیری مثال زدنی او همراه می شود به شعری یکپارچه می انجامد که از نقاط قوت هر شعر و هر شاعر است. بهره گیری از ترکیب های عامیانه، کوشش برای کشف توصیف های بدیع و دلپذیر، جسارت و یا شاید بی قیدی هایی که مختص شعر او، جوری جنس شعر او در مدح و مرثیه و نزدیکی زبان شعر برقعی به زبان نثر رایج که نشانه ی صمیمیت آن است را هم به آنچه گفته شد بیفزایید.

در نهایت باید گفت شعر برقعی و دفاتر او با همه ی فرازها و نشیبها، نمونه هایی خوب از شعر ولایی و شعر هیات امروزند و آینده ی شعر این شاعر خوش قریحه، بواسطه ی اینکه تشنه نقد و نظر است، به خواست خدای متعال حتما به افق هایی بلندتر و والاتر از این راه خواهد برد[32].

 

والسلام علی من اتبع الهدی

حامد اهور

بهار یکهزار و سیصد و نود و یک – قم المقدسه

 

 

منابع:

ابن بابويه، محمدبن على(شیخ صدوق)- ترجمه:كمره اى، محمد باقر؛كمال الدين وتمام النعمه؛ انتشارات اسلاميه‏؛ چاپ نخست‏؛ تهران؛1377 ش

برقعی، سید حمیدرضا؛ "قبله مایل به تو"؛  انتشارت فصل پنجم، چاپ نخست؛ تهران؛ 1390 ش

مجلسى، محمد باقر بن محمد تقى- ترجمه: خسروى، موسى‏؛ زندگانى حضرت جواد و عسكريين عليهم السلام (ترجمه جلد پنجاهم بحار الأنوار)؛ انتشارات اسلاميه‏؛ چاپ دوم‏؛ تهران؛ 1364 ش‏

محمدزمانی، جواد؛ مرکز مقاومت بسیج شهرداری تهران- دفتر شعر آیینی (موسسه ی فرهنگ سازان)؛ ویژه نامه همایش شعر9دی (بخش ادبیات آیینی)؛ تهران؛ 1390 ش

 



[1]  برای توضیح بیشتر رجوع کنید به ردی بر جاده های خاکی یادداشتی بر دفترشعر "خاک باران خورده" اثر سیدمحمدجواد شرافت به قلم نگارنده منتشرشده در سایت آیات غمزه (انجمن مجازی شعر)

[2]  صاحب این قلم به کرّات ، درد و بغض اساتید و بزرگان و صاحبان قلم و شعرای خوش ذوق و باسواد پیشکسوت و حتی منبری ها و اساتید حوزه و آیات عظام از این "کژسرایی" ها را به چشم دیده ام و یادم نمیرود که یکی از شعرای پیشکسوت و انصافا ادیب مشهدی در یکی از همایشها کتابی از نوسروده های نوسراهایی اینچنین را در دست داشت و صفحه صفحه و بیت بیت خوانده بود و ناصوابها را با قلم قرمز خط زده بود و از شدت بزرگواری و افتادگی از نشان دادن کتاب هم ابا داشت. لذا گمان نرود که نگارنده خدای ناکرده از سر غرض اینچنین می نویسد یا بنای تخریب شاعری و شعری را دارد که اگر چنین باشد و هدف او جز تصحیح و تذکر و اصلاح باشد وای بر او و قلمش.و هو الشاهد

[3]  با اینکه بنا نداشتم به نمونه ای اشاره کنم اما برای تقریب ذهن، خوانندگان گرامی را به رهگیری عباراتی مثل "خلخال" در شعرجوان آیینی امروز دعوت میکنم.

[4]  در طي نوشتار، گاهي به اختصار سيدحميدرضا برقعي را، حميد برقعي خوانده ايم.

[5]  و يا اگر شده به دست نگارنده نرسيده است.

 [6]  نتيجه ي اين دغدغه ها ، برنامه ريزي دوسه همايش استاني و بعد هم سوگواره هاي سراسري شعر هيات و زيبايي شناسي مداحي در محفل شعراء آييني همدان بود كه براي اولين بار در نشستي در ابعاد ملي مشخصا به شعر هيات پرداخت و به همت دوست همراهم مجتبي روشن روان به شماره ی سوم رسيده و در تدارک شماره ی چهارم است.

[7]  هرچند از این نکته نباید گذشت که شعر خوب، افق انتظار مخاطب را ارتفاع داده و به قول معروف انتظار مخاطب را از شاعر بالا می برد و درنتیجه خواننده از شاعر انتظاری فوق العاده تر دارد و حمید برقعی و شعرش نیز از این نکته مستثنی نیستند.

[8]  آنچه در این مقال بعنوان خصوصیات شعر هیات مطرح شده، نتیجه ی تتبع نگارنده و احیانا متضمن اشارات شفاهی بزرگان ادب و همکلامی با شعرای ادیب بوده و در نتیجه اساسا نمیتواند به مرجعی مطبوع مستند باشد و در نتیجه حتما شایسته ی تصحیح و توضیح و تکمیل است.

[9]  این نوشتار ناظر به گزیده و گوشه ای از این خصوصیات است که در وسع این مقال می گنجد.

[10]  همانطور که در متن اشاره شده منظور، انتظار حقیقی ، صحیح و بجای مستمع از شعر - که همانا گره زدن و همراه کردن دل او با ماوقع مقتل و سیره است- می باشد وگرنه پر واضح است که مستمع محوری، -به معنای ناصواب آن- به بی مایگی و گمراهی شعر و شاعر می انجامد.

[11]  این اتفاق اگرچه شاید نشان از احساس زلال شاعر باشد اما به ضعف شعر می انجامد که حتما پسندیده نیست. لذا شاعر هیاتی هم باید مانند مداح، آنگاه که به موقعیت مدح و مرثیه در می آید آنچنان بر عواطف و احساسات خود غالب باشد که نگذارد غلبه عواطف، شعر او را از حیث  فنی و مضمونی  معیوب و در نتیجه از حیز شعریت و ماندگاری در عرصه ادبیات ولایی خارج کند.

[12]  نمونه ها از چاپ نخست دفتر شعر "قبله مایل به تو" سروده سید حمیدرضا برقعی از انتشارت فصل پنجم گزینش شده است.

[13]  غلو نابجا و نادرست از جمله آسیبهای نسبتا رایج در شعر امروز هیات است که علت آن عموما عدم درک درست جایگاه حضرات معصومین علیهم السلام در خلقت و نسبت بندگی ایشان در بارگاه لایزال الهی و همچنین عدم درک صحیح نسبت اهلبیت علیه السلام با انبیاء الهی علیهم السلام است.

[14]  با احترام فراوان وتواضع بسیار به قلم استاد ارجمند آقای دکتر موسوی گرمارودی در مقدمه ی دفتر شعر قبله مایل به تو، معتقدم هرچند بنظر می رسد قسمت دوم از مصرع اول غلوی غیرقابل دفاع است اما اشاره ی شاعر به بندگی در مصرع دوم علاوه بر اشاره ای که به احادیثی چون "عبدی اطعنی حتی اجعلک مثلی" و... دارد، قدری از نارسایی و نابجایی غلو کاسته است. هرچند باز هم توجیهی برای آوردن این بیت در شعر نیست.

[15]  البته آنچه نگاشته شد تنها بخشی از نیازهای شاعر هیاتی است و می توان به آنها آشنایی با ادبیات عرفانی واصلاحات رایج آن، آشنایی با خصوصیات اصحاب و یاران و یا دشمنان و قاتلان اهلبیت علیهم السلام، نمادهای گذشته و حال عزاداریها، شیوه های اقامه ی عزا در اقوام و مناطق گوناگون عالم و بسیاری موارد دیگر را نیز افزود که پرداختن به همه ی آنها علاوه بر اینکه فراتر از حوصله ی این نوشتار است، از عهده ی نگارنده نیز خارج است و تحقیق و تفحصی جامع میطلبد.

 

[16] شاید بتوان این مبحث را ذیل عنوان جامعیت شعر هیات مطرح کرد اما بواسطه ی اهمیت آن مناسب است که بعنوان موردی مجزا مطالعه گردد.

[17]  عباراتی چون "بی سرانجام" و "درجا سرایی" توسط نگارنده جعل شده و جای توضیح، تامل و تفحص بیشتر دارد. توضیح بیشتر قلمی دیگر میطلبد ودر این مقال نمی گنجد.

[18]  باید به آنچه گفته شد این نکته را افزود که مقصود از سرانجام شعر، لزوما آخرین ابیات نیست بلکه شاید بتوان گفت شعر والای هیاتی روحی از تعلیم و آرمان در کالبد دارد حتی اگر نشود به این منظور، بر بیتی مشخص انگشت گذاشت. اگرچه نشانه های فراوانی در شعر به مدد سرانجام بخشی آن می آیند اما باز هم اشاره می کنیم که منظور از سرانجام شعر، لزوما اشارات روشن و حتی مثلا اشاره مستقیم به ظهور نیست بلکه منظور اینست که سراینده در هنگام سرایش شعر ، هدفی روشن و مشخص را برای خود تبیین کند و این هدف حتما هدفی والاتر از صرف گریاندن یا تهییج مخاطب باشدو آنچه اشاره شد از باب نمونه ذکر گردید.

[19]  به زعم نگارنده آنچه آنرا بی سرانجامی خواندیم، از جمله بزرگترین آفات و از مهمترین اسباب کم مایگی و درجا سرایی اشعار هیاتی است که توضیح بیشتر آن از حوصله ی این نوشتار خارج است.

[20]  شاید سیاق این نوشتار چنین به نظر آورد که همپایه بودن اشعار مجموعه ی دوم با مجموعه ی اول اشعار برقعی، لزوما نشانه ی ضعف دفتر دوم است اما به اعتقاد نگارنده این اتفاق هرچند انتظار مخاطب مدق را برنمی آورد اما شاید نوید اینست که سیدحمیدرضا برقعی تقریبا به "زبان خود" دست یافته است و فقط باید به ارتقاء و تعمیق آن بیندیشد.

[21]  سیدمحمدجواد شرافت از شعرای معاصر قم

[22]  به زعم نگارنده برای نمونه شاید سیزدهم تا حدودی به این توفیق دست یافته است.

[23]  این ادعا به این سبب طرح شده که از یکسو معمولا فرصت فهم و تعمق در شعر در زمان اجرا در هیات بسیار کمتر از جلسات شعرخوانی و... است و اگر مستمع بسته به ذوق و خبرگی، در آن فرصت اندک یک یا چند لایه را درک کرده و بسته به ادراک خود با شعر ارتباط برقرار می کند و از سوی دیگر طیف مستمعین هیات، از آنچنان تنوعی برخوردارند که لازم می آورد شعر از سطحی ترین لایه تا عمیق ترین و ادبی ترین لایه ها را در چنته داشته باشد و عرضه کند.

[24]  در تتبعی کوتاه بنظر می رسد صحیح آن تولی و تبری (از باب تفعل) باشد که اینچنین مصطلح شده است. (البته تایید این نکته به عهده ی ادبا و اساتید زبان شناس و از وسع و تخصص این قلم و نگارنده خارج است.)

[25]  آنچنانکه در صدر این نوشتار آمد، این آفت آفتی فراگیر و آسیب رسان است که اگر ناچیز انگاشته شود به شکست شاعر در عرصه ی نقد بیرحمانه تاریخ ادبیات خواهد انجامید. این آسیب همانست که امروزه بسیاری از سروده های هیاتی را از گود شعریت خارج کرده است.

[26]  این بیت را با آخرین بیت همین غزل مقایسه کنید. (حالا نکند پنجره را وا بگذاریم     پرپر شود آن لاله ی زخمی به نسیمی)

[27]  شاید این اتفاق در اثر معطوف شدن نظر شاعر و تلاش او در فاصله گرفتن از زبان متکلف و نزدیک شدن به زبان نو امروزی است اما شاید این اشتباهی شایع باشد که شعرا فکر می کنند ترکیب سازی به غامض شدن شعر می انجامد اما لزوما اینچنین نیست. ترکیبهای بدیع، گوش نواز و ماندگار خواهند بود و چه بسا شعری که تنها بواسطه ی وجود ترکیب یا عبارتی بدیع در ذهن ادبیات ولایی و ادبیات فارسی بماند.

[28]  مطابق روایات، اصولا زخمی بر دندان امام حسن عسکری علیه السلام عارض نشده بود بلکه آمده است که ظرف دارو یا جوشانده ای طلب فرمودند و هنگامی که اراده ی نوشیدن داشتند دست حضرت از شدت ضعف می لرزید و لبه ظرف به دندان مبارک حضرت برخورد می کرد و نوشیدن را ناممکن می ساخت.(رجوع کنید به ترجمه ی بحارالانوار ج 5 ص291  و ترجمه ی کمال الدین ج2 ص221)

[29]  در واقع منظور شاعر " که مگر داغ همان گنبد ویران بس نیست؟" بوده است که عدم تالیف صحیح مصراع، به این سوال انجامیده که "مگر داغ همان گنبد ویران کم نیست؟" که در اینصورت مفهوم آن، تصریح بیت بر اینست که : داغ آن گنبد ویران کم است!! (پرسش "مگر نیست؟" استفهام انکاری است که پاسخ آن لاجرم مثبت است.)

[30]  استفاده از راء فک اضافه که دستور تاریخی محسوب شده و در زبان شعر امروز منسوخ شمرده می شود.

[31]  هرچند روال اینست که به آسیب ها مو به مو بپردازیم اما از آنجا که نوشتار بسیار طولانی تر ازحد معمول شده از اشاره به موارد دیگر چون تضمین های ناصواب، کژتابی ها، تکرارهای ملال آور، برخی شوخ طبعی ها، کم اتفاق بودن عمده ی اشعار، برخی ترکیبهای نه چندان گوش نواز و... صرفنظر شد. لازم به ذکر است دوست بزرگوار و شاعرم حجت الاسلام جواد محمدزمانی در نقد دفتر شعر قبله مایل به تو در ویژه نامه ی همایش 9دی به تفصیل و مدقانه به این نکات اشاره کرده است. (رجوع کنید به ویژه نامه همایش شعر9دی-مرکز مقاومت بسیج شهرداری تهران- دفتر شعر آیینی (موسسه ی فرهنگ سازان)-ص42)

[32]  در این نوشتار گاهی اظهار نظر هایی مطرح شد که شاید از تراز علمی و ادبی این قلم فراتر بوده باشد. لذا نگارنده از دوستان شاعر و اساتید ادیب –خصوصا استاد ارجمند جناب آقای سید مهدی حسینی- که داشته های ادبی او محصول تلمذ در محضر شریفشان است خاضعانه عذرخواه و امیدوار است جسارت ها و کاستی های قلمش بزودی با تذکرات عالمانه ی آن بزرگواران اصلاح گردد.

امتیاز دهید:
Article Rating | امتیاز: ۱.۵۵ با ۱۴۶ رای


نظرات

رضا
۲۸ تیر ۱۳۹۱ ۰۴:۱۸ ب.ظ
نقد جالبی بود اما لازم به ذکر هست که اصولا شعری که عوام میپسندند ماندگارتر و زیباتر است درسته که یک جاهایی شعر آقای برقعی وزن خوبی نداره اما درکل اشعار ایشون خوبه و ما باید کل شعر رو مد نظر قرار بدیم که ایشون هم مطالب تاریخی وحدیثی رو به خوبی استفاده میکنند و هم محاوره ای وساده صحبت میکنند که این اوج زیبایی شعری است و من این کار رو تحسین میکنم وبرای ایشونآرزوی موفقیت میکنم

مير معز
۲۹ خرداد ۱۳۹۱ ۰۲:۵۵ ب.ظ
استفاده كرديم مرسي

خدايي
۱۶ خرداد ۱۳۹۱ ۰۱:۰۳ ق.ظ
راستي امكان دريافت فايل پي دي اف مطلب نيست يا شايدم من پيدا نكردم.سايتتونم يلي سنگينه انگار
ممنونم

خدايي
۱۶ خرداد ۱۳۹۱ ۱۲:۵۸ ق.ظ
عاليه فقط خيلي طولاني نشده مطلب؟
شايدم يه فصل از يه كتاب باشه؟

امید
۱۰ خرداد ۱۳۹۱ ۰۹:۵۳ ب.ظ
ممنونم آقای مهندس اهور
خیلی آموختم

...
۰۶ خرداد ۱۳۹۱ ۱۰:۲۰ ب.ظ
به نام آفریدگار
شاید حق با آقای بیاتانی باشد اما به هرحال، نقد اگر به جریان شناسی نیانجامد از ضعف شعر و شاعر حکایت می کند. اینکه شعر و شاعری آن قدر را داشته باشند که امکان مطالعه ی یک جریان را فراهم کنند یعنی موفقند.
از شما ممنونم

حسن بیاتانی
۰۶ خرداد ۱۳۹۱ ۱۱:۵۵ ق.ظ
با توجه به همه ی نقدهایی که از قبله مایل به تو از منتقدین مختلف خوانده ام و شنیده ام می شود گفت بزرگ ترین خاصیت این کتاب و البته کتاب قبلی آقای برقعی این است که منتقدین را یاد درد دل های کهنه شان می اندازد و شروع می کنند به طرح موضوعات کلان و درد دل های قدیمی و بررسی های ریشه ای و....
این اتفاق مبارکی ست هر چند در نهایت شاید آن گونه که باید خود قبله مایل به تو نقد نمی شود

موضوعات