به یاد روزهای سخت اما خوش کشورم
آن روزها دیوار هم تعبیری از در بود
در آسمان چیزی که پر می زد، کبوتر بود
پسکوچه ها در عطر قرآن چفیه می بستند
در کوچه ها هر عابری با تو برادر بود
تقویم و درس و زندگی ، رنگ حسینی داشت
هر روزمان با روز عاشورا برابر بود
نه حرص بود و نه تکاثر...عشق بود و عشق
دست دعا سرچشمه ی جوشان کوثر بود
از شهر مرگی رد نمی شد.. در عوض تا بود
حرف شهادت بود و آن هم شادی آور بود
تو زنده بودی..چهره ات را خوب یادم هست
تسبیح دستت داشتی و گونه ات تر بود
آن روز بارانی تو قرآن خواندی و رفتی
لبخند بر لب داشتی و بار آخر بود
این، بار آخربود که می دیدمت آری...
لبخندت انگار از همیشه آشناتر بود
با عشق بالا رفتی و با عشق برگشتی
برگشتی و اسم تو روی سنگ مرمر بود
امروز هم اسم تو روی کوچه ی ما هست
اما زمانه کاش فردا طور دیگر بود
ای کاش فردا روزهای رفته بر می گشت
جای تفنگ این بار در دستت کبوتر بود
تو گفته بودی راه فردا راه دشواری ست
تو رفته بودی و .. صدا.. در گوش سنگر بود