ساک را بستی، غم بدرود را دادی به من
شاعر: سید حبیب نظاری
28 اردیبهشت 1391 |
1790 |
0
ساک را بستی، غم بدرود را دادی به من
دست و پاگیر تو هر چه بود را دادی به من
ساک را... گفتم: نگفتی کی می آیی؟ باز هم
وعده ی آن جمعه موعود را دادی به من
پلک هایت روی هم افتاد، عاشق تر شدم
عکسی از آن روز ناخشنود را دادی به من
شانه های گریه ات را با خودت برداشتی
شیون یک زخم بی بهبود را دادی به من
سایه های روی هم افتاده را می خواستم
هر چه در آیینه روشن بود را دادی به من