با دوست پریشانم و بی دوست پریشان

شاعر: علیرضا بدیع

۱۰ خرداد ۱۳۹۱ | ۱۷۱۴۲ | ۴
چون طفل که از خوردن داروست پریشان
با دوست پریشانم و بی دوست پریشان

ابرو به هم آورده و گیسو زده بر هم
چون ابر که بر گنبد مینوست پریشان

مجموعه ی ناچیز من آشفته ی او باد
آن کس که وجودم همه از اوست پریشان

دست و دل من بر سر این سلسله لرزید
در جنگل گیسوی تو آهوست پریشان

آرامش دریای مرا ریخته بر هم
ماهی که پری خوست...پری روست...پری شان

با حوصله ی تنگ و دل سنگ چه سازم؟
با دوست پریشانم و بی دوست پریشان
امتیاز دهید:
Article Rating | امتیاز: 4.22 با 102 رای


نظرات

فخراحمد علیزاده
۲۹ خرداد ۱۴۰۲ ۰۸:۵۲ ق.ظ
عالی عالی عالی


احسنت

سروشا
۱۳ مرداد ۱۴۰۱ ۰۹:۵۱ ق.ظ
با حوصله تنگ و دل سنگ چه سارم؟ لا دوست پریشانم و بی دوست پریشان❤

سیدامیر
۰۳ اسفند ۱۳۹۹ ۱۲:۰۰ ق.ظ
عااااالی بود

احمدرضا
۰۷ مرداد ۱۳۹۸ ۰۹:۰۴ ب.ظ
بسیار زیبا بود. ممنونم و لذت بردم