با دوست پریشانم و بی دوست پریشان

شاعر: علیرضا بدیع

10 خرداد 1391 | 18048 | 4
چون طفل که از خوردن داروست پریشان
با دوست پریشانم و بی دوست پریشان

ابرو به هم آورده و گیسو زده بر هم
چون ابر که بر گنبد مینوست پریشان

مجموعه ی ناچیز من آشفته ی او باد
آن کس که وجودم همه از اوست پریشان

دست و دل من بر سر این سلسله لرزید
در جنگل گیسوی تو آهوست پریشان

آرامش دریای مرا ریخته بر هم
ماهی که پری خوست...پری روست...پری شان

با حوصله ی تنگ و دل سنگ چه سازم؟
با دوست پریشانم و بی دوست پریشان
امتیاز دهید:
Article Rating | امتیاز: 4.22 با 103 رای


نظرات

فخراحمد علیزاده
29 خرداد 1402 08:52 ق.ظ
عالی عالی عالی


احسنت

سروشا
13 مرداد 1401 09:51 ق.ظ
با حوصله تنگ و دل سنگ چه سارم؟ لا دوست پریشانم و بی دوست پریشان❤

سیدامیر
03 اسفند 1399 12:00 ق.ظ
عااااالی بود

احمدرضا
07 مرداد 1398 09:04 ب.ظ
بسیار زیبا بود. ممنونم و لذت بردم