آورده بود قلب مرا با زبان به دست
شاعر: علیرضا بدیع
۱۰ خرداد ۱۳۹۱ |
۲۲۷۱ |
۰
گردآفرید شعر سپیدم عنان به دست
این بار از کمین به درآمد کمان به دست
خلخال های ساخته از استخوان به پا
شمشیرهای آخته ی خون چکان به دست
در شیشه کرد خون مرا آن که پیش از این
آورده بود قلب مرا با زبان به دست
آسان به این پری نرسیدم؛ که گفته اند:
دشوار می رسد پر هندوستان به دست
دنیا به کام ما شد و نوبت به ما رسید
اما...گرفت جای شکر، شوکران به دست
هر چند جز شرنگ نصیبم نشد، ولی
ما ایستاده ایم هنوز استکان به دست
شمشیر خون چکان تو ای عشق سرفراز!
تا هست جان سرکش ما هم چنان به دست