عاقد دوباره گفت: وکیلم؟...پدر نبود

شاعر: پروانه نجاتی

۲۵ خرداد ۱۳۹۱ | ۵۵۵۹ | ۰
عاقد دوباره گفت: وکیلم؟...پدر نبود
ای کاش در جهان ره و رسم سفر نبود

گفتند: رفته گُل...نه...گُلی گُم...دلش گرفت
یعنی که از اجازه ی بابا خبر نبود

هجده بهار منتظرش بود و برنگشت
آن فصل های سرد که بی دردسر نبود

ای کاش نامه، یا خبری، عطر چفیه ای
رویای دخترانه ی او بیشتر نبود

عکس پدر، مقابل آیینه، شمعدان
آن روز، دور سفره به جز چشم تر نبود

عاقد دوباره گفت: وکیلم؟...دلش شکست
یعنی به قاب عکس امیدی دگر نبود

او گفت: با اجازه ی بابا بله، بله
مردی که غیر خاطره ای مختصر نبود!

پروانه نجاتی

  • متولد:
  • محل تولد: بهبهان
  • کارشناس ادبیات انگلیسی
امتیاز دهید:
Article Rating | امتیاز: 4.93 با 14 رای


نظرات

در حال حاضر هیچ نظری ثبت نشده است. شما می توانید اولین نفری باشید که نظر می دهید.