افتاده از سقفِ جهان یک کاشی آبی!
شاعر: پانته آ صفایی بروجنی
۳۱ خرداد ۱۳۹۱ |
۲۹۶۴ |
۰
تا پرده را پس می زند انگشتِ بی خوابی
رد می شوند از آسمان شش هفت مرغابی
یاد تو می افتم که می گفتی چهل سال است
شب ها کنار یک درختِ کاج می خوابی
«شب ها هوا زیر درخت کاج سنگین است!
من رختخوابم را همین جا توی مهتابی...»
یاد تو می افتم... ( چقدر این خانه تاریک است!)
یاد تو می افتم... تو و آواز سیما بی-
نا و صدای قل قل و قلیان و عطر چای...
شب های تابستان وآن... آن فرش عنّابی...
بعد از تو دنیا جایِ امنی نیست، می بینی؟
افتاده از سقفِ جهان یک کاشی آبی!