چیزی ندارم از تو، پشیمانم از خودم

شاعر: محمدسعید میرزایی

۱۴ تیر ۱۳۹۱ | ۲۷۱۹ | ۰
سر می کشم در آینه حیرانم از خودم
بر من چه رفته است که پنهانم از خودم؟

خود را مرور می کنم و فکر می کنم
من جز حدیث رنج چه می دانم از خودم؟

عمری است هر چه می کشم از خویش می کشم
باید دوباره روی بگردانم از خودم

آن رهبرم که گرچه همه رهروم شدند
برگشته در هوای تو ایمانم از خودم

باید دگر به خویش بگویم که عاشقم
تا کی همیشه چهره بپوشانم از خودم؟

از تن به تیغ عشق سرم را جدا نما
تا چهره ای دوباره برویانم از خودم

هر روز می روم سر آن کوچه ی قدیم
آن قدر پر شتاب که می مانم از خودم

شاید دگر نبینی ام اما برای توست
این آخرین ترانه که می خوانم از خودم

امشب چگونه از تو بگویم، چگونه آه...
چیزی ندارم از تو، پشیمانم از خودم

محمدسعید میرزایی

  • متولد:
  • محل تولد: کرمانشاه
  • کارشناسی ارشد ادبیات فارسی از دانشگاه تهران
امتیاز دهید:
Article Rating | امتیاز: 2.5 با 4 رای


نظرات

در حال حاضر هیچ نظری ثبت نشده است. شما می توانید اولین نفری باشید که نظر می دهید.